در پی درخواست عمومی طلاب مدرسه علمیه معصومیه جهت تبیین الزامات تحصیلی ورود به عرصه فقه حکومتی، مسئول مرکز مطالعات راهبردی فقه حکومتی به تبیین الزامات عمومی و تخصصی تحصیل با رویکرد تولید علم در حوزه فقه حکومتی پرداختند. مشروح این بیانات در سه بخش منتشر میشود که در ادامه بخش اول آن برای استفاده طلاب علاقه مند به فقه حکومتی ارائه میگردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
عملیاتی کردن تحصیل و رسیدن به استانداردهای موجود در حوزه فقه حکومتی جای بحثهای تخصصی بسیار دارد.
تاکید مکرر حضرت آقا در موضوع فقه حکومتی بر کسی پوشیده نیست ولی عجیب این است که هنوز یک برنامه عملیاتی منسجم در سطح تحصیلات مقدمات و سطح برای فقه حکومتی ارائه نشده یا به اجرا در نیامده است .
سوالی که مطرح است این است که برنامه ای که الان در اکثر موسسات حوزوی جاری است پیش از فرمایش مقام معظم رهبری دام ظله و توافق جمعی درحوزه علمیه مبنی بر اینکه فقه حکومتی باید دردستور کار قرار بگیرد، نیز بوده و الان هم هست. آیا عدم تغییر برنامه یا شیوه ها یا متون به معنای عدم دخیل بودن این دوران تحصیل در آن مقصد است؟ یعنی همین برنامه باید ما را به مقصد برساند یا اینکه نکته ای در آن هست که باید آن نکته را مورد باز بینی قرار داد و در مسیر تحصیل خود به آن ملتزم شویم.
وقتی قرار نبود فقه حکومتی داشته باشیم همینطور درس میخواندیم و حالا که فقه حکومتی نیاز داریم نیز همینطور درس میخوانیم.طبیعتاً یک عده به صورت فردی گریزهایی دارند ولی سیستم همان سیستم است.
قبل از پرداختن به کلیات بحث نیاز است نسبت مراحلی که حضرت آقا تبین کرده اند را، با این بحث مشخص کنیم. آقا میفرمایند ما در این پنج مرحله در مرحله نظام سازی هستیم. البته رفت و برگشت هایی به مراحل دیگر داشته ایم ولی اصل بحث در نظام سازی است.
مراحل عبارتند از:
- شکل گیری انقلاب اسلامی
- تشکیل نظام اسلامی
- تشکیل دولت اسلامی
- تشکیل جامعه اسلامی
- تشکیل تمدن اسلامی
معنای اینکه آن پنج مرحله در طول هستند تساوی در سهم نیست که مثلا اگر اولی ۱۵ سال طول کشید، دومی و سومی و … نیز ۱۵ سال طول بکشد. بلکه چه بسا نسبت ترتب علّی که در بین آنها هست به لحاظ زمان تفاوت در آنها ایجاد کند.
لکن در مرحله تشکیل نظام یک الزاماتی داریم. نظامی که الان مستقر شده، نظامی است با مقدورات موجود این انقلاب لکن به فرمایش حضرت آقا: این نظام کاملاً اسلامی است؟
وقتی حرف از نظام اسلامی میزنیم و بعد آقا دولت را جدا میکنند، این دوئیت تمایز یا تقابل نشان دهنده این است که ما منظورمان از سازمان مستقر یا سازمان بایسته دو چیز ست:
یک نظام داریم یعنی مجموعه تعاملات و مجموعه زیرساخت های قانونی که با هم تعاملاتی را تنظیم میکنند و بعد هم دولتی که مستقر میشود در این سیستم و میخواهد عمل کند. قاعدتاً دولت در یک سیستم اسلامی میتواند اسلامی عمل کند و الا اسلامی ترین و انقلابی ترین افراد در سیستمی که جاهایی از آن خلل دارد نمیتوانند اسلامی عمل کنند مگر اینکه بخواهند قانون و سیستم را دور بزنند که این منهی است.
پس ما در مرحله سیستم سازی نظام مندی هستیم. اینکه بعضی جاها مشکل داریم، در حوزه بانکداری، فرهنگ سیاست، برخی ساختارها مشکل دارد، برخی قوانین نقص دارد یا خلاء قانونی داریم، این ربطی به آدمی که میآید و این قانون را اجرا میکند، ندارد.
اینکه این سازمان بخواهد اسلامی بشود جزء مطالبات جدی امروز رهبری است هم از بُعد دانشی و هم از بُعد حقوقی که صریح ترینش را در کرمانشاه بیان کردند که این چیزی که ما الان داریم به معنای این نیست که نخواهیم تکاملی در آن ایجاد کنیم و اصلاحش کنیم و چه بسا اصلا این نظام تغییری درش ایجاد بشود و به سمت نظام پارلمانی برود .
خوب این مسئله در چه بستری باید ایجاد شود. اولا برای اینکه سهم خودمان را بخواهیم روشن کنیم باید نگرش مان را قدری به بحث نظام سازی روشن تر کنیم ولی نمی خواهیم وارد بحث نظام سازی شویم چون بحث مفصلی است و صرفاً گریزگاهی است برای بحث خودمان که نظام سازی را به عنوان مقوله مورد بحث و یک فرمان ابلاغ شده به حوزه ها میخواهیم سهمش را در حوزه ها تحقیق کنیم.
دو نظریه کلی درحوزه در مورد نظم سازی وجود دارد که آیا نظام سازی اسلامی است یاعقلائی. آیا ایجاد یک نظام بعد از اصل شکل گیری یک حکومت را، باید با متدها و روش های عقلائی، تعقیب کنیم یا در بستر قواعد و روش های اسلام به تعقیب آن باشیم.
همین الان از درون حوزه و بیرون حوزه این دو نظر طرفدار دارد.
ما در میان بزرگان حوزه سرورانی را داریم که قائلند نظام سازی ، اسلامی نیست بلکه نظام سازی عقلائی است. اسلامی بودن تقسیماتی دارد و لزوما اسلامی بودن مساوی فقهی بودن نیست ولی وقتی میگوییم اسلامی نیست یعنی یک مقولهی واگذار شده به عقلاء است. حالا این که گفته میشود: نظام سازی عقلائی است؛ گاهی پشت صحنه آن این است که اسلام حرفی برای نظام سازی ندارد؛ یعنی ما نظام اقتصادی مبتنی بر منابع اسلام نداریم بلکه نظام اقتصادی محصول یک عملکرد عقلائی است. در همه دنیا عقلاء نظام سازی میکنند و ما هم عقلایمان باید نظام سازی کنند. البته عقلای متربی به اسلام، مسلمانان فرهیخته عادل، عاقل و … . از میان کسانی که به فضل علمی و انقلابی بودنشان شکی نداریم برای این نظریه طرفدار داریم و اصلا بحث سیاسی نیست بلکه بحث علمی است. تصور نشود این فقط نظر افرادی است که نظریات سکولار دارند یا ضدیت با نظام ولایی دارند؛ بلکه برخی متدینین در یک صغری و کبرای علمی قائل میشوند که اسلام نظام اقتصادی و سیاسی و … مستقل ندارد و گزاره های دین صرفاً گزاره های خُرد است.
خوب آیا این نظر را میتوان مستدل وبرهانی کرد؟ (گاهی بعضی بحثها، درون پارادایم ها خیلی روان پیش میرود یعنی چون همه انقلابی هستیم و آقا گفتهاند، همه اسلامی بودن نظام سازی را قبول داریم ولی اگر در موسسه ای بروید که زیرساخت فکریش لیبرال و اصلاحاتی است و همین بحث مطرح شود معلوم میشود استدلالی نبودن یعنی چه.)
حال به نحو ثبوتی آیا اصلا اسلام حرفی دارد یا نه، به شکل مختصر باید بحث شود:
- پایه این بحث را در ابتداء عقلی میبینیم به این صورت که «اصلا اسلامی میتواند حرف نداشته باشد؟» یعنی سؤال را تغییر میدهیم: اینکه اسلام حرفی دارد یا خیر؟ را تغییر میدهیم که: اصلا اسلامی میتواند حرفی نداشته باشد؟ اگر در اینجا پاسخ منفی بدهید و بگویید اسلام میتواند حرفی نداشته باشد دیگر صورت مسئله حذف میشود و باید ادامه بحث نظام سازی را از حیث عقلایی تعقیب کنیم و این مسئله را در دانشگاه مطرح کنیم و حوزه علمیه صرفاً عاقل پروری کند. ولی اگر گفتید کار اسلام است؛ این سوال مطرح میشود که با چه شیوه ای؟ و توسط چه کسانی؟ در چه مراحلی؟ در چه مقطعی؟ با چه رشته تحصیلی؟ و سهم ما چیست؟ و در برنامه ما تأثیر دارد یا نه؟ و … .
ساختار بحث را علمی پیش میبریم تا روشن شود چه کسانی در چه مرحله ای از ما جدا میشوند:
- ما اصل اختیار را پذیرفته ایم و میگوییم انسان مختار است -برخی از سروران اصل اختیار را نمیپذیرند یا اگر بپذیرند علّیت را نمی پذیرند- البته به این معنی منکر نداریم و این اختیار تکوینی مقبول همه است. پس میتوانیم در دو راهی ها اعمال اختیار کنیم و یکی از دو راه را انتخاب کنیم .
- دو راهی ها در سرنوشت اثر دارند. هر انتخابی را میشود به صحیح و غلط توصیف کرد. ونیز توصیفاتی چون صحیح یا صحیح تر و غلط یا غلط تر، یا به تعبیری رشد و غیّ یا نور و ظلمت. این اوصاف به خاطر ثمری است که از انتخاب میبینیم. پس انتخاب بدون اثر نداریم.
نتیجه خواهیم گرفت که اگر انتخاب یک طرف رشد و یک طرف غیّ دارد، پس باید انسان طرف رشد را انتخاب کند. و خداوند میفرماید من شما را اکراه و اجبار نکردم«لا اکراه فی الدین» لکن «قد تبیّن الرشد من الغی». این عدم اکراه و جبر از طرفی و تبیین رشد و غیّ در دایره انتخاب از طرف دیگر، یک نتیجه دیگر را در پی خواهد داشت و آن اینکه مساوی دایره اختیار تکوینی انسان ، هدایت تشریعی نیاز داریم یعنی همانجایی که انسان میتواند اختیار اعمال کند باید خدا رشد و غیّ آن اختیار را گفته باشد . پس مساوی با دایره اختیار انسان باید دایره هدایت داشته باشیم. اگر یک جا پیدا کردید که انسان بتواند انتخاب کند لکن دو طرف انتخاب رشد و غیّ آن تبیین نشده باشد، این آیه و قاعده را تخصیص زده اید. تکیه بر این بخش قرآن نتیجه اش تساوی اراده تشریعی خدا با اراده تکوینی انسان. یعنی اگر انسان بتواند انتخاب کند معادل آن حوزه انتخابی، خدا نظرش را گفته و البته انسان باید ملتزم باشد و اگر انتخابی کرد لوازم انتخابش را بپذیرد (در مقابل این هم نظرات مفصل در حوزه جبر گرایی علمی، زیستی، بیولوژیکی، شناختی و … وجود دارد که محل بحث ما نیست.
پس این نکته قابل تأمل ست که برای تمام حوزه های قابل انتخاب خود میتوانیم از طرف خدا محتوایی پیدا کنیم که تبیین کند این انتخاب رشد است یا غیّ.
این انتخاب میتواند انتخاب فردی باشد(مانند ازدواج یا تحصیل و اشتغال و شراکت و معامله و … یا انتخاب اجتماعی باشد مانند ابعاد حکومت داری یا انتخاب یک نظام مالی یا اقتصادی و …)
آیات و روایات متعددی به این حقیقت اشاره دارد که تمام حوزه ها رفتاری و انتخابی انسان مشمول هدایت الهی است:
« وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّهٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمین»
در روایت آمده که حضرت صادق دست خود را گرفته بودند و فرمودند:
« … یَا بُکَیْرُ هَذَا وَ اللَّهِ جِلْدُ رَسُولِ اللَّهِ وَ هَذِهِ وَ اللَّهِ عُرُوقُ رَسُولِ اللَّهِ وَ هَذَا وَ اللَّهِ لَحْمُهُ وَ هَذَا عَظْمُهُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الدُّنْیَا وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْآخِرَهِ فَرَأَى تَغَیُّرَ جَمَاعَهٍ فَقَالَ یَا بُکَیْرُ إِنِّی لَأَعْلَمَ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى إِذْ یَقُولُ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء »
لذا حتی میتوان گفت نه تنها در مورد علوم انسانی بلکه در سایر علوم نیز اسلام حرف دارد.
… إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ (ص) کِتَاباً، بَیَّنَ فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» وَ فِی قَوْلِهِ «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» وَ فِی قَوْلِهِ «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِیِّهِ (ص) أَنْ لَا یَبْقَى فِی غَیْبِهِ وَ سِرِّهِ وَ مَکْنُونِ عِلْمِهِ شَیْئاً إِلَّا یُنَاجِی بِهِ عَلِیّاً فَأَمَرَهُ أَنْ یُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَتَوَلَّى غُسْلَهُ وَ تَکْفِینَهُ وَ تَحْنِیطَهُ مِنْ دُونِ قَوْمِه … »
« عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى»
فَقَدْ وَرَّثَنَا اللَّهُ تَعَالَى هَذَا الْقُرْآنَ فَفِیهِ مَا یُسَیَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ یُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ یُحْیَا بِهِ الْمَوْتَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ الْعَزِیزِ « وَ ما مِنْ غائِبَهٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» وَ قَالَ تَعَالَى ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا فَنَحْنُ اصْطَفَانَا اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ فَوَرَّثَنَا هَذَا الْکِتَابَ الَّذِی فِیهِ کُلُّ شَیْء»
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید ۲۵)
«…إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ، کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی…»(کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۹۴.)
در بعد اجتماعی نیز انتخابات موثر داریم و اصلا انتخاب غیر مؤثر در حوزه اجتماعی نداریم.راه جهت دهی و اصلاح انتخاب های فردی و اجتماعی نیز همان مراجعه به کتاب و سنت است لکن منکرین نظامات برآمده از اسلام، رجوع به اسلام و منابع را در حوزه فرد میپذیرفتند ولی در حوزه اجتماع نمیپذیرفتند که پاسخ داده شد و دیگر با این گروه کاری نداریم.
راه تبیین و استفاده از کتاب و سنت محل بحث است. در اینجا نیز دو جریان غالب و فعال در حوزه وجود دارد که قائلان آن دو نیز کم نیستند.
به تعبیر شهید صدر نظام سازی دو رویکرد دارد: رویکرد کشف و رویکرد تکوّن. علت بررسی این دو رویکرد این است که در فضای درون حوزه هستیم و باید دید تحصیل در کدام بستر مناسب است و مدل آموزش هر دو جریان نیز متفاوت است. خیلی جالب است که دو جریان اسلامی سازی در زمینه نظام سازی داریم و این دو جریان دو مدل متفاوت تحصیل دارند ولی روش ما نسبت به هر دو ساکت است و موضع خود را مشخص نکرده است.
روش تکون به تعبیر شهید صدر ره این است که: کلیات و قواعد کلان معرفتی دین را توسعه داده و سایر ساختارهای معرفتی را ایجاد کنید تا برسید به موضع حاجت. مثلا در حوزه مدیریت، اقتصاد، معماری، شهرسازی، فضای مجازی، رسانه، ارتباطات، و … میخواهید به یک جمع بندی برسید، باید یک دستگاه معرفتی درست کنید و توحید را امتداد بدهید لوازم توحید را بیاورید و یک دستگاه فکری برای خودتان درست کنید و خروجی آن را بگیرید. تقریبا تمام کسانی که در دانشگاه فعالیت میکنند از این مدل استفاده میکنند. در مدل تکون اکثر قیاسها ابتر است ولی بحث در مورد پارادایم آنها است که از توسعه معارف این کار را دنبال میکنند.
روش کشف مبتنی بر منابع وحی است به این معنا که ببینیم مستقیماً اهل بیت علیهمالسلام در موضوعات مورد ابتلا چه گفته اند. یعنی سوال را بردارید و بروید سراغ منابع. مدل کشف اصطلاحاً مدل فقه است مثلاً در حوزه معماری آیا شهر افقی است یا عمودی؟ باید رفت سراغ منابع با روش فقه ببینیم چه حاصل میشود.
برای روشن شدن جایگاه این دو مدل این تنبه کمک میکند: اگر در زمان معصوم در حوزه های کلان حاکمیتی نیازی پیدا میکردید و معصوم هم در دسترس بود آیا مستقیماً سوال میپرسیدید یا نتایج توحید را بار میکردید؟ و دستگاه و قیاس و الگوی موضوع شناسی و… درست میکردید؟
البته که سوالات معرفتی را از معصوم میپرسیدیم ولی به فرمایش خودشان مستقیماً به ادبیات القائی خودشان در راس کارها مراجعه میکردیم. یعنی همانطور که میپرسیدیم نماز چطور است؟ میپرسیدیم نظام اقتصاد چطور است؟ و همانطور که میپرسیدید معامله را چطور باید انجام داد؟ و شما تایید میکنید یا نه؟ برای قانون گذاری در حوزه معامله نیز از خودشان سوال میپرسیدیم. بعد از معصوم نیز خودشان فرموده اند که باید چه کنیم، فرموده اند «فارجعوا الی روات حدیثنا». البته رواتی که خودشان خصوصیاتش را بیان کرده اند. در خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه این خصوصیات بیان شده. برخی تصور میکنند که بحث اجتهاد از زمان امام باقر علیه السلام ادبیاتش شکل گرفته درحالی که خود حضرت امیر علیه السلام در پاسخ عده ای که میفرمایند احادیث در میان مردم زیاد است و بعضی متعارض است و با هم تنافی دارند؛ چه باید کرد؟ با صراحت میگویند ما چهار دسته ناقل روایت داریم: جاعل، خاطی-که حدیث را درست نشنیده- جاهل -که آن بخش را که فهمیده، درست فهمیده ولی همه حرف را نفهمیده-و دسته چهارم کسی که صادق و عالم است. کلام را درست فهمیده و همه حرف را کامل دریافت کرده، یعنی عام و خاص را شناخته، محکم متشابه را میشناسد و …. حالا اسم این دسته ها را گذاشته ایم اصول و به این قسم از راوی میگوییم مجتهد.
این روش کشف و تفقه است یعنی استفاده معتبر از منابع. پس اولا باید به منابع مراجعه کرد و ثانیا باید با روش معتبر و صحیح از منابع استفاده کرد. لذا از برخی روش هایی غیر معتبر صرف نظر میکنیم. مثلا آقای سروش میگوید شهر اسلامی یعنی شهر مسلیمن چون ایشان میگوید اسلام قرائات متعدد دارد چون زیرساخت هرمونوتیک فلسفی او این را میگوید که آموزه های وحی از مقوله های سابجکتیو است و برداشت های مختلف دارد و هر کس برداشت خودش و قرائت خودش معتبر است. پس وقتی من میگویم: اسلام این را میگوید؛ یعنی واقعاً همین را میگوید واحتمال خطای در برداشت شما یا دیگران در این قرائتشان معنا ندارد و پلورالیزم و حقانیت این برداشت را نیز به آن ضمیمه میکند و بعد معماری اسلامی میشود معماری آن معمار مسلمان و اقتصاد اسلامی میشود اقتصاد آن اقتصاد دان مسلمان و به عدد مسلمانان اقتصاد دان ما اقتصاد اسلامی داریم. با این نظر کاری نداریم بلکه در مقابل آن قرائتی که میگوید یک حجت بیشتر نداریم و آن همان ما انزل الله است؛ «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون»«اولئک هم الظالمون»«اولئک هم الکافرون». منبع آن قرائت حجت، قرآن و روایت است لکن با روش معتبر مدنظر اهل بیت علیهم السلام که همان اجتهاد است و الا مشمول توبیخ های حضرت به ابوحنیفه در برداشت سلیقه ای از کلام خدا و رسول خدا صل الله علیه و اله خواهیم بود. مانند برخی که در زمینه معماری اسلامی میگویند: معماری اسلامی، معماری توخالی است و معماری کفر، تو پر است؛ چراکه کعبه توخالی است و جمره تو پر است. آیا این مقایسهی سلیقه ای اگر در زمان معصوم بود؛ مشمول خطاب حضرت نسبت به ابوحنیفه نبود؟
البته تمایز دو مدل های کشف و تکون معنایش این نیست که لزوماً دستیافته هایشان صد در صد متعارض است بلکه در برخی حوزه ها با هم منطبق است ولی اینکه یک مدل چون در برخی حوزه ها ممکن است خروجی درست دهد لازمه اش این نیست که حتماً روشش درست باشد.
مدل کشف یا مدل فقاهت و اجتهاد برای دستیابی به نظام، همان مدل مورد تاکید حضرت آقا است؛ ایشان میفرمانید: امام بر اساس فقه نظام سازی کردند.
مطالب مرتبط: