در پی درخواست عمومی طلاب مدرسه علمیه معصومیه جهت تبیین الزامات تحصیلی ورود به عرصه فقه حکومتی، رئیس مرکز مطالعات راهبردی فقه حکومتی به تبیین الزامات عمومی و تخصصی تحصیل با رویکرد تولید علم در حوزه فقه حکومتی پرداختند. مشروح این بیانات در سه بخش منتشر میشود که در ادامه بخش دوم آن برای استفاده طلاب علاقه مند به فقه حکومتی ارائه میگردد.
بخش دوم
تا به اینجا روشن شد که اولاً اسلام در زمینه های اجتماعی و حکومتی در قالب نظام های عملیاتی دارای الگو های منسجمی است و ثانیاً این الگوها باید با روش کشف با استفاده از منابع استخراج شود.
اما نکته دیگر که نیازمند بحث است این است که با توجه به اینکه نظام سازی باید بر اساس فقه باشد، این سوال مطرح میشود که براساس چه رویکردی از فقه؟ فقه فردی که پاسخگوی فرد بود باید جایگزین شود با فقهی که پاسخگوی یک سیستم و یک نظام یا یک حکومت یا یک اجتماع باشد و همه این تعبیرات نکته دارد. باید فقهی باشد که پاسخ گوی همه اینها باشد.
حال سوال این است که فقه حکومتی یعنی چه؟
چرا میخواهیم از چیستی فقه حکومتی بحث کنیم؟ نکته مهم برمی گردد به غرض ما؛ تا مطلوب را تعیین نکنید روش را نمیتوانید تعیین کنید. مثل همان اختلافی که مردم دارند مثلا وقتی میپرسیم خوشبختی یعنی چه از پول دار شدن صحبت میکند چون تعریفی از خوشبختی در ذهنش است که روش آن میشود پولدار شدن. لذا باید معلوم شود که ماهیت فقه حکومتی چیست تا روشن شود که این هدف تاثیری در شیوه تحصیل دارد یا نه؟ مثلاً نیاز است در ادبیات اجتهاد حاصل شود یا نه، کلام یا فلسفه چه میزان لازم است و … . لذا تا تعریف فقه حکومتی روشن نشود معلوم نمیشود که راه دست یابی به آن چیست و روش تحصیل آن چگونه باید باشد.
تعاریف زیادی برای فقه حکومتی بیان شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
- فقه حکومتی به معنای فقه مضاف: در این تعریف فقه حکومتی فقهی است که به دایره موضوعات حکومتی میپردازد یعنی فقه در همه ساحت ها یکی است و صرفاً در موضوعات مختلف میتوان به بخشی از این موضوعات تحت عنوانی خاص اشاره نمود و این کار ماهیت مستقلی برای فقه حکومتی ایجاد نمیکند. علت عدم تغییر برنامه های آموزشی به نسبهی فقه حکومتی در حوزه نیز این است که بر اساس این تعریف، همان طور که با برنامه موجود در حوزه فردی میتوان به اجتهاد رسید در حوزه حکومتی نیز میتوان به اجتهاد رسید فقط یک دایره دور موضوعات میکشیم و میشود فقه مضاف در حوزه حکومتی مثل فقه مضاف در حوزه خانواده یا فقه مضاف در حوزه معاملات. یعنی روش و الزامات آنها یکی است و فقط دایره موضوعات آنها تفاوت دارد و نهایتاً یک موضوع شناسی میخواهد و در روش تحصیل آن فرقی نمیکند.
- فقه حکومتی به مثابه یک رویکرد و نگرش: در این تلقی فقه حکومتی به فقهی اطلاق میشود که با رویکرد حکومتی به موضوعات نگریسته و از این منظر احکام آنها را استخراج میکند به این معنی، مسائلی را هم که تا به حال در حوزه فقه فردی استنباط میکردید باید با این رویکرد نگاه کنید. یعنی برای اینکه فقه حکومتی شود باید نگرش به موضوعات و مسائل را عوض کرد و هر موضوع را در بستر و ارتباطات حکومتی دید.
- فقه حکومتی به معنی فقه سرپرستی: حکومت یا اداره اجتماع الزاماتی دارد. اینکه برای اداره جامعه و سرپرستی آن در مسیر تکامل چه باید کرد؛ مسئله است که در این تلقی از فقه حکومتی به آن پرداخته میشود.
- فقه حکومتی، فقه سیستمی: این معنی در مقابل نگرشی به فقه فردی است که آن را غیر سیستمی میبیند.
تعابیر دیگری نیز برای فقه حکومتی میتوان یافت که صرفاً به عنوان آن باید اشاره کرد و فرصت پرداختن به همه آن نیست. تعابیری چون:
- فقه اجتماعی: فقه موضوعات اجتماعی نه فردی؛ این برداشت را به سختی میتوان از فقه مضاف اول جدا نمود.
- فقه تمدنی: در این تعبیر سعی بر این دارند که فقه تمدنی را فراتر از فقه حکومتی بیان کنند و میگویند فقه چهار لایه دارد: فقه فردی، فقه اجتماعی، فقه حکومتی، فقه تمدنی.
- فقه حکومتی مترادف فقه نظامات: فقه نظامات یعنی شبکه در موضوعات و الحاقاتی که از باب نظام سازی وجود دارد. بعضاً سعی میشود از برخی از تعابیر شهید صدر ره این معنی استخراج شود. یعنی میگویند فلان بزرگ مرادش از فقه حکومتی، فقه نظامات بود. یعنی فقه نظام اقتصادی، فقه نظام فرهنگ و … که این نظامات کنار هم میشود فقه حکومتی.
- فقه حکومتی به معنی فقه نظام: که متفاوت از فقه نظامات است. فقه نظام یعنی فقهی که مکلفش جامعه و مکلف کلان است. مایز را به مکلف توسعه میدهد و محدود به موضوع نمیشود.
- تمامی فقه، حکومتی است: تعبیر مشهور از حضرت امام در این زمینه در کتاب البیع آمده که میفرمایند «الاسلام هو الحکومة و احکامه قوانینها»
در میان این تعابر اشتراکاتی در هدف و روش وجود دارد که نمیتوان به صورت شفاف میان همه آن ها مرزبندی نمود. به عنوان نمونه نگرش سیستمی به دین لزوماً به یک تعریف نباید محدود شود و در سایر تعابیر نیز میتواند وجود داشته باشد.
پیش از هر بحثی باید این سوال را پرسید که هر یک از تلقی های فوق چه الزاماتی برای دوران تحصیل طلاب در مقاطع مقدمات، سطح و خارج به همراه دارد مثلاً باید دید در حال حاضر کجای تحصیلات ما متناظر تفکر سیستمی و شبکه ای است و تفکر سیستمی ایجاد میکند؟
همه اینها یک اشتراکات و یک تمایزاتی دارند و در برنامه ریزی تحصیلی نیز یک ملاحظاتی را باید در نظر داشت.
اما اینکه چگونه به این ملاحظات بپردازیم و سهم ما در اینجا چیست ؟ برای انتخاب شیوه تحصیل باید در مرحله قبل مبنای خود را مشخص کنیم که مراد ما از فقه حکومتی چیست؟
لکن این برنامه ریزی تحصیلی اصول کلی و الزاماتی دارد که فرقی ندارد شما به کجا میخواهید برسید و اگر این الزامات نباشد محصول حاصل نمیشود هرچه میخواهد باشد.پس در ابتدا و قبل از بیان الزامات تخصصی حرکت به سمت فقه حکومتی لازم است تا اصول کلی برنامه ریزی تحصیلی را مرور کنیم.
اصول کلی برنامه ریزی تحصیلی
برای یک برنامه ریزی تحصیلی دقیق باید چند گام را به شکل منظم طی کرد.
- گام اول تعیین نقطه انتهایی
- گام اول این است که تعیین کنیم آخر کار نزدیک شدن به جایگاه کدام یک از فقهای موجود مطلوب است. یک نکته اینکه باید از هدفگذاری های انتزاعی پرهیز کنید. اصولا در این بحث، سخن از هدف گذاری نیست. در هدف گذاری شما مشخص میکنید به چه مطلوبی میخواهید برسید ولو اینکه این مطلوب در حد یک آرزوی محقق نشده باشد؛ اما در این گام گفته میشود که شما باید مشخص کنید به کدام یک از افرادی که در زمینه فقه حکومتی نسبتاً موفق میبینید، میخواهید برسید. از باب تمثیل مانند حالتی است که قلّه های متعددی در پیش روی شماست و باید انتخاب کنید که در مدت زمان محدود خود بالای کدام یک میخواهید بروید لکن تنها قلّه هایی را میتوانید انتخاب کنید که قبل از شما کسانی آن را فتح کرده اند تا بتوانید از آن ها راه و چاه صعود به قلّه را جویا شوید والا یا باید تن به خطر دهید و خود با آزمون و خطا با امکانات و زمان محدود راه نرفته در صعود به قلّه را بیابید که البته ممکن است هرگز نرسید یا باید به هر مدعی راه بلدی اعتماد کنید و عمر و سرمایه را به او بسپارید تا شاید شما را به قلّه ای برساند. پس طبیعتاً باید به سراغ کسانی رفت که به آخر راه رسیدهاند. یعنی الگو گرفتن از غیر مجتهد خطا است و کسی هم که به آخر راه رسیده باید دید محصول و خروجی داده یا نه. اگر نتایج صرفاً در کتابها و بین شاگردانش باشد فایده ندارد بلکه باید خروجی عینی نیز داشته باشد.
- گام دوم تعیین نقطه شروع
- اینکه از کجا شروع کنیم نیز خیلی مهم است. مثلا برخی برنامه ها از ابتدای پایه ۶ متمرکز است و برای پیش از آن و از پایه ۱ برنامه ندارند چه رسد به قبل از حوزه که اصلاً برنامه ندارند و کاری ندارند.
- البته دقت شود که منظور از برنامه هم برنامه های آموزشی و تربیتی مضبوط است نه مثل درس اخلاقی که همه شرکت میکنند مراد این نحوه دروس نیست.
- اصطلاحا گفته میشود شاخص ورودی برای این پروژه تعریف میکنید يا نه فرق میکند بین طلبه یا دانشجوی الاهیات یا …
- برای روشن شدن اینکه هر برنامه ریزی تحصیلی باید به دقت نقطه شروع و شاخص ورود به برنامه را روشن کند باید بتوان به این پرسش پاسخ دهید که متقاضی ورود به این برنامه چه خصوصیاتی باید داشته باشد یا بهتر بگوییم اینکه باید پرسیده شود این متقاضی چه چیزی نداشته باشد این برنامه را برایش توصیه نمیکند و به طرح خود واردش نمیکنید.
- گام سوم بررسی شرایط و امکانات
- آسیب ها، معضلات، کمبودها؛ به صورت کلی شرایط فرد و شرایط محیط همه را باید بررسی کرد.
- گام چهارم ترند گذاری، گام بندی و زمان بندی اجمالی
- زمان بندی اجمالی یعنی برنامه دهنده باید بتواند به فرد بگوید این برنامه اگر روزی فلان ساعت با این کیفیت کار شود، حدوداً این مقدار زمان نیاز دارد. نه اینکه کلی بگوید ۱۰ ساله نتیجه میدهد. بلکه باید بگوید با این خصوصیات و این میزان کار در روز و این میزان روز در سال این برنامه فلان سال طول میکشد.
- گام پنجم تعیین شاخص های هر مرحله
- حال بعد از گام بندی، باید بتوان برای هر گامی شاخص تعریف کرد.
- مثل اینکه شاخص ورودی و خروجی دوران مقدمات چیست؟ چه فردی میتواند وارد این دوره بشود و چه فردی میتواند فارغ التحصیل محسوب شود و از این مرحله خارج شود. مثلا گام اول تسلط بر زبان دین، شاخصه تسلط بر ادبیات چیست؟ اینکه نظر ابن هشام را هم بداند یا اینکه مثلا یک صفحه را بدون غلط بخواند.
- گام ششم تعیین استانداردها و سنجه های هر مرحله
- و مهمتر از تبیین خود شاخص این است که استاندارد و سنجه شاخص را تبیین کند. یعنی اگر «ترجمه دقیق» را برای یک مرحله شاخص قرار دادند، با توجه به این یک عنوان کیفی است؛ باید روشن شود استاندارد و سنجه «ترجمه دقیق» چیست؟ و طلبه اگر چه میزان توان ترجمه پیدا کند شاخص این مرحله را تحصیل کرده؟ مثلاً در یک صفحه ۳۰۰ کلمه ای زیر یک غلط داشته باشد. و این الزام تفاوتی ندارد با چه کتابی و به چه شکلی خوانده است.
- پس هر گامی شاخص میخواهد و هر شاخص ای استاندارد نیاز دارد.
- البته دقت شود که تعیین شاخص و سنجه غیر متعارف و بیش از حد یا خیلی سطحی نیز غلط است. یعنی بی جهت خیلی عمیق خواندن یا سطحی و بدون عمق فایده ندارد. دقت شود که طولانی خواند هنر نیست. مسیر تعیین شده نیاز به شاخص های مشخص و معینی دارد و بیش از آن فقط بار را سنگین میکند مثل اینکه کسی بخواهد برود سفر و ۵ زاپاس با خودش ببرد. لذا عمیق خواند در هر شرایطی درست نیست. عمق تا یک حدی عقلائی است و بیش از آن به تعبیر شهید مطهری حماقت است. این دروس هیچ یک اصالت ندارد بلکه هدف چیز دیگری است و باید به هدف رسید.
- گام هفتم تعیین الزامات روشی تحقق این شاخص ها با استاندارهای تعیین شده
- یعنی چه چیزی این شاخص را ایجاد میکند؟ برای ایجاد این شاخص چه چیزی نیاز است؟ مثلاً برای تقویت اصول یا ادبیات باید چه کار کرد؟ تمرین میخواهد یا حفظ کتاب؟ منطق کاملاً مهارتی است و راهکارش تمرین است. والا مثل این است که کلاس آموزش شنا صد در صد تئوری انجام شود.
- بررسی داشته های محتوایی(سر فصل،کتاب و …) و سازمانی(قانون و برنامه و …) و انسانی(استاد و هم بحث و …)
- بعد از رسیدن به یک برنامه خوب، باید دید چه میزان میتوان آن را پیاده کرد؟ چه کتب و سر فصل هایی نیاز داریم و داشته ما چیست؟، چه قوانینی بالاسر ما است؟ استاد برای این برنامه هست یا نه.
- لذا نباید برنامه روی هوا باشد بلکه در برنامه باید واقعیتها را هم دید.
- گام نهم تنظیم برنامه اقدام جامع و سیستمی
- حالا باید برنامه ریزی کرد و برنامه اقدام باید جامع و سیستمی باشد که آموزش و پژوهش و تربیت همه ابعادش دیده شود و باقی ملزوماتش هم همینطور.
- حال برنامه های دیگر را با این برنامه ارزیابی کنیم و ببینیم در برنامه اقدام تناقض یا مشکلی دیده میشود یا نه؟
- گام دهم اجرای برنامه اقدام
- بعد از اجرای برنامه نیز باید دو گام را در نظر داشت و الا برنامه ناقص است.
- در علم مدیریت یک زمانی گفته میشد برنامه ریزی باید استراتژیک باشد، بعد از گذشت یک دهه دیدند ظاهراً مشکل تنها در برنامه ریزی نبود چون با وجود برنامه ریزی استراتژیک برخی به نتیجه میرسند و برخی نه. اگر برنامه ریزی همه مشکل را حل میکرد همه باید نتیجه میگرفتند. بعد از بررسی متوجه شدند که مجری و روش اجرای برنامه نیز مهم است. بعد بحث مدیریت استراتژیک مطرح شد که لایه بعد از برنامه استرتژیک بود. یعنی برنامه راهبردی را باید راهبردی هم بتوان اجرا کرد و واقعیتهای اجرایی را هم ببینیم. بعد از مدتی متوجه شدند با این وجود نیز همیشه نتیجه حاصل نمیشود. لذا رسیدند به مقوله ای به نام تفکر استراتژیک. یعنی مدیر نیز یک آدم است و صرف برنامه دادن به او و ارائه شیوه اجرای آن به او کافی نیست بلکه خود او باید تفکر استراتژیک داشته باشد.
- این سیر را باید مد نظر قرار داد. بنابراین صرف داشتن برنامه کافی نیست و باید در اجرا آن را بررسی کرد که در دو مرحله بیان میشود.
- گام یازدهم ارزیابی برنامه اقدام بعد از اجرا و چرخه اصلاح
- در این مرحله هدف این است که ببینیم برنامه اجرا شده یا نه و اگر اجرا شد، درست اجرا شد یا نه
- گام دوازدهم ارزشیابی و پایش رشد در هر گامی
- این مهمترین مرحله است.
- در اینجا بحث در این است که اگر برنامه درست اجرا شد ولی ثمر نداد بررسی شود که علت آن چه بوده برنامه مشکل داشته یا برنامه مشکلی ندارد بلکه اصلاً در برنامه این شاخص تعریف نشده بود تا امروز بتواند آن را حاصل کند.
اگر هرکدام از این ۱۲ گام نقص داشته باشد- هر برنامه تحصیلی در حوزه یا دانشگاه باشد- آن برنامه جواب نخواهد داد. یعنی مثلا برنامه ۵ ساله ۱۵ سال طول میکشد و بعد از آن معلوم میشود که مثمر نبوده و عمر و سرمایه طلاب و مجموعه هدر رفته. اینکه میگفتند باید درس بخوانید و بخوانید تا مجتهد شوید، این درست نیست و قابل اندازه گیری نیست که معلوم باشد درست درس میخواند یا نه. برنامه باید قابل اندازه گیری و گام بندی باشد.
وقتی برنامه ریزی میکنند فرد باید به روز بتواند مشخص کند که کجای برنامه است. بله ممکن است از برنامه عقب بیفتند ولی میداند کجای کار است و میتواند جبران کند. استعداد و شرایط خانوادگی اثر دارد ولی فرد میداند کجای برنامه پیش میرود.
مطالب مرتبط: