true

هنگامی که عنوان «انقلاب اسلامی» به کار میرود و از آن به عنوان واقعیّتی انکارناپذیر در جهان کنونی یاد میشود، در حقیقت به سه اصل اشاره شده است:
الف) اسلام، دستکم اسلامی که این انقلاب از آن برخاسته است، از سیاست تفکیکپذیر نیست. اسلام دینی است که با اندیشۀ سیاسی درآمیخته، و حذف سیاست از قاموس آن به معنای الغای آن و تهی ساختن آن از محتوای اصلی است.
ب)انقلاب اسلامی، انقلابی است که از اندیشهݘ سیاسی اسلام نشأت گرفته است.
ج) اندیشه سیاسی اسلام، اندیشهای کارآمد و دارای اصول و چهارچوب مشخّص و مستحکمی است که میتوان بر مبنای آن انقلابی به راه انداخت و حکومتی برپا کرد.
برای آشنایی با کلیّات فلسفۀ سیاسی انقلاب اسلامی، برخی از مهمترین اصول اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی به ترتیب زیر، تشریح خواهند شد.
منابع اسلامی بر این حقیقت تأکید زیادی کردهاند که «سیاست»، اصلیترین پیام ادیان الهی است و رسولان و فرستادگان خدا برای تأسیس حکومت الهی مبعوث شدهاند و نخستین هدف آنان در جامعه بشر، بر پایی حکومت بوده است.
اضافه بر این، اساس شکلگیری تشیّع، اختلاف نظری است که دراندیشه سیاسی با سایر فِرق اسلامی دارد. در نتیجه، اسلامی که شیعیان بدان معتقدند اسلامی است که پایه و اساسش امامت الهی است که از آن به ولایت تعبیر شده است. برای روشن شدن بیشتر این موضوع، لازم است دو عنوان سیاست و نبوت و نیز سیاست و امامت توضیح داده شوند.
از قرآن کریم و نیز آنچه از رسول خدا روایت شده است و سایر امامان معصوم بر آن تأکید کردهاند، استفاده میشود که اساساً پیام اصلی فرستادگان خدا برای بشریّت در طول تاریخ دو مطلب است:
- اطاعت از خدای متعال؛
- پیروی از رهبران الهی.
اصول دین و نیز فروع آن همگی در همین دو مطلب مهم بنیادین خلاصه میشوند. توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد، نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی و سایر احکام و مفاهیم و ارزشهای دینی، همه در اطاعت از خدا و پیروی از رهبران الهی خلاصه میشوند. خدای متعال در سورۀ شعراء میفرماید:
﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَأَطِيعُونِ ﴾[۱].
قوم نوح(ع) فرستادگان خدا را تکذیب کردند * آنگاه که برادرشان نوح(ع) به آنان گفت: چرا تقوای خدا را پیشه نمیکنید * من برای شما فرستادهای امین هستم * پس تقوای خدا را پیشه سازید و از من اطاعت کنید.
مشابۀ همین پیام از سایر انبیاء؛ نظیر: هود، صالح، لوط و شعیب(عهم) نقل شده است که نشان دهندۀ آن است که این پیام، پیام عمومی فرستادگان خدا در طول تاریخ بوده است. در این آیات به روشنی بر حقیقتی که سابقاً اشاره شد (اطاعت خدا و پیروی از رهبران الهی) بهعنوان بنیاد اصلی و خلاصه پیام انبیاء تأکید شده است. این مطلب در آيات دیگری نیز به صورتهای گوناگون مورد تأکید قرار گرفته است. در برخی آیات، مأموریت اصلی فرستادگان خدا در طول تاریخ، اقامۀ جامعۀ قسط عنوان شده است:
﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ﴾[۲].
همانا فرستادگانمان را با دلایل و براهین روشن فرستادیم، و به همراه آنان کتاب و میزان را فرو فرستادیم تا مردم حکومت قسط را برپا دارند.
در جای دیگر، تنها هدف از فرستادن رسولان الهی، اطاعت و پیروی مردم از آنان عنوان شده است:
﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّٰه ﴾[۳].
هیچ رسولی را نفرستادیم مگر برای آنکه اطاعت شود به إذن خدای.
در آیات فراوان قرآن مجید، خلاصه و چکیدۀ دین و رسالت انبیاء، رهبری انبیاء و برپایی حکومت عدل توسط آنان عنوان شده است:
﴿ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّٰه النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ﴾[۴].
مردم یکسان بودند؛ آنگاه خداوند، پیامبران را فرستاد تا آنان را به نیکیها فراخوانند و از بدیها بر حذر دارند، و با آنان کتاب را به حق فرستاد تا در میان مردم در آن چه مورد اختلاف است، داوری کند.
﴿ إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّٰه وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء﴾[۵].
ما تورات را که در آن هدایت و روشنایی است، فرو فرستادیم. پیامبرانی که تسلیم فرمان بودند و نیز خداشناسان و دانشمندان که بنابر آن، حکم کنند به سبب آنکه نگاهدارندگان کتاب خدا و گواهان بر آن بودند.
همچنین در آيات دیگر، در خصوص رسالت نبیاکرم(صل) بر این مطلب تأکید شده است که رسالت اصلی او بر پا داشتن حکومت عدل و ایجاد جامعهݘ قسط است.
﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّٰه وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ ﴾[۶].
و فرو فرستادیم بر تو کتاب را بحق، کتابی که کتابهای پیشین را تأیید و تصدیق میکند، و بر آن کتابها غالب و ناظر است. پس در میان مردم حکم کن به آن چه خدا فرو فرستاده است، و از هوای نفسانی آنان پیروی مکن.
﴿ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ ﴾[۷].
مأمور شدم که در میان شما عدل را برپا کنم.
از بررسی آیاتی که اشاره شد، میتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه قرآن و اسلام، پیام فرستادگان خدا در طول تاریخ بشر، برپا داشتن حکومت عدل و قسط _ که همان حکومت قانون خدا و کتاب اوست _ به رهبری انبیاء و فرستادگان خدا بوده است و این موضوع که سعادت بشر در گرو اجرای برنامههای عادلانهای است که از سوی خدا به وسیله پیامبران الهی برای بشریّت تبیین شده است؛ بنابراین، پیروی مردم از رهبران الهی، لازم است. بدین ترتیب، سیاست و حکومت، گوهر و عصارۀ پیام انبیاء و فرستادگان خدا بهویژه رسالت رسول خدا بوده است و در حقیقت، پیام انبیاء و رسول اکرم(صل) چیزی جز سیاست عدل و حکومت حق نبوده است.
این موضوع، بارها توسط امام خمینی(ره) در گفتهها و نوشتههایشان مورد تأکید قرار گرفته است. ایشان در کتاب البیع میفرمایند:
بلکه میتوان گفت، اسلام همان حکومت است با شئون و مقتضیّاتی که دارد و احکام، قوانین اسلامند که از شئون حکومت است، بلکه احکام، مطلوب بالعرضند و ابزار و وسیلهای برای اعمال حکومت و گسترش عدالتند[۸].
امامت شیعی از سه جنبه قابل بحث است:
۱. جنبه فلسفی که جایگاه امام و امامت را در نظام هستی تبیین میکند؛
۲. جنبه کلامی که جایگاه امام و امامت را در نظام عقیدتی اسلام تبیین میکند؛
- جنبه حقوقی که جایگاه امام و امامت را در نظام حقوقی اسلام تبیین میکند.
آنچه مورد بحث در اینجاست، جنبه سوم امامت شیعی است. در نظام حقوق سیاسی اسلام، از دیدگاه تفکر شیعی، «امامت» به معنای «مرجعیّت در تفسیر و تبیین احکام نظام اسلامی و اجرای آن در همه زمینهها» است. بنابراین، از دیدگاه اسلام شیعی، یا به تعبیر حضرت امام : «اسلام ناب محمدی» همانگونه که در زمان حیات رسول اکرم(صل) مرجع تبیین احکام الهی و نیز مرجع اجرای آن، چه در بخش اداره امور اجرایی، چه در بخش امور قضایی، رسول خدا(صل) بوده است، پس از رسول خدا، مرجعیّت در تمام آنچه رسول خدا در آن مرجعیّت داشته است _ که شامل تبیین و تفسیر قوانین و تعالیم اسلامی و اجرای آنهاست _ مخصوص امامان(عهم) است.
ملاک این مرجعیّت، عدل و علم است. از آنجایی که امامان از نظر عدل در عالیترین مرتبه، یعنی عصمت قرار دارند و دانش تمام آنچه مربوط به تبیین و تفسیر تعالیم و قوانین اسلامی است توسط رسول خدا(صل) به آنان منتقل شده است و از سوی خدای متعال نیز تحت عنایت و توجه خاصی قرار دارند، تنها کسانیاند که صالح و شایسته امامت و مرجعیّت، پس از رسول خدایند.
مرجعیّت امامان(عهم)، پس از رسول خدا(صل) در قرآن کریم مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. خدای تعالی در قرآن کریم میفرماید:
﴿ أَطِيعُواْ اللّٰه وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ﴾[۹].
اطاعت کنید خدا و رسول و صاحبان امر از میان خود را.
و نیز میفرماید:
﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّٰه وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴾[۱۰].
تنها خدا و رسولش و آنان که ایمان آوردند، آنان که نماز را برپا میدارند و زکات را در حال رکوع میپردازند، ولیّ و رهبر و صاحب امر شمایند.
و در جایی میفرماید:
﴿ وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ﴾[۱۱].
و هرگاه به مطلبی از مسائل امنیتی دست مییابند آن را پخش میکنند و از کتمان آن خودداری میکنند، در صورتی که اگر آن را به خدا و رسول و آنان که صاحب امرند برگردانند، آنان که قدرت فهم و تحلیل دارند، حقیقت آن را خواهند دانست.
از رسولخدا(صل) روایت است که فرمود:
من در میان شما دو چیز گرانبها به جانشینی خود میگذارم، یکی کتاب خدا و دیگری خاندانم؛ اگر به این دو چنگ بزنید و از آنها پیروی کنید هیچگاه گمراه نخواهید شد و این دو، هیچگاه تا روزی که در کنار حوض کوثر به سوی من بازآیند، از یکدیگر جدا نخواهند شد[۱۲].
این اسناد، همگی بر این حقیقت که امامت و مرجعیّت، پس از رسول خدا، بر عهدهݘ امامان است، تأکید دارند؛ یعنی پس از رسول خدا(صل) مسئولیت تبیین و اجرای اسلام به عهده امامان است؛ همان اسلامی که سیاست، اساس و روح آن است. به تعبیری دیگر، مسئولیت برپایی عدل و قسط در جامعه و رهبری حکومت عدل پس از رسول خدا، بر عهده امامان است که جانشینی رسول خدا(صل) را در همهݘ آنچه رسول خدا(صل) بر عهده داشت؛ یعنی تبیین عدل و قسط و نیز اجرای آن، بر عهده دارند.
با عنایت به مطالب فوق، همچنین مشخص میشود که جانشینی رسول خدا(صل) توسط امامان(عهم)، به دلیل صلاحیّتی است که در تبیین اسلام از یکسو و در اجرای آن از سوی دیگر دارند. صلاحیّت تبیین اسلام، به دلیل دانایی و علمی که از سوی خدا و رسول او در اختیار آنان قرار گرفته و صلاحیّت اجرای آن به دلیل عصمت و مرتبۀ نهایی عدالتی است که با تأیید خدای متعال، نصیب آنان شده است.
در شرایطی که امامان معصوم(عهم) به دلیل غیبت مکانی یا زمانی، دور از دسترس جامعۀ اسلامی باشند، مسئولیت جانشینی رسول خدا(صل) و امامان معصوم(عهم) در تبیین اسلام و نیز اجرای آن بر عهده کسانی خواهد بود که از نظر علمی و عملی بیشترین شباهت را با امامان داشته و بالاترین میزان توانایی علمی را در تبیین اسلام دارا باشند؛ اینان عالمان عادل یا فقیهان وارستهاند.
امامان معصوم(عهم) در روایات صحیح و معتبری که از آنان در دست است، جانشینی و مرجعیّت فقهای عادل را در تبیین و تفسیر اسلام و نیز اجرای احکام عادلانۀ آن مورد تأکید قرار دادهاند. عمر بن حنظله در روایت صحیح از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود:
بنگرند، آنان را که از میان شما سخنان ما را روایت کردهاند و در حلال و حرام ما به تحقیق و نظر پرداختهاند و با احکام ما آشنا شدهاند، آنان را داور قرار دهند؛ زیرا من آنان را حاکم قرار دادهام[۱۳].
و نیز در پاسخ به سؤالی که اسحاق بن یعقوب از امام دوازدهم(عج) در همینباره میپرسد، امام میفرماید:
اما در حوادثی که پیش میآید، به دانایان سخن ما مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند، و من حجت خدایم[۱۴].
در روایات فراوان دیگری، به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر رهبری و مرجعیّت فقهای عادل، پس از امامان معصوم(عهم) تأکید شده است. بسیاری از فقهاء اثبات مرجعیّت سیاسی و حکومت فقیه عادل را در دوران غیبت معصوم(ع)، بینیاز از دلیل نقلی میدانند و معتقدند اصل بدیهی و مسلّم ضرورت وجود حکومت از یکسو، و اصل اسلامی مسلّم وجوب اسلامی بودن حکومت، یعنی حکومتی که احکام اسلام را در همه شؤون اجرا کند از سوی دیگر، از نظر عقلی و منطقی این نتیجه را اثبات میکند که در دوران غیبت معصوم، حکومت را کسی باید عهدهدار گردد که نسبت به احکام اسلام _ در همهݘ شئون زندگی و ادارهݘ امور جامعه _ اطلاع کافی داشته باشد و از طرف دیگر، در اجرای آن، امین و ثابتقدم باشد. طبیعی است که روشنترین و مسلّمترین مصداق چنین کسی، فقیه عادل دارای کفایت سیاسی و اداری است.
با توجه به این مباحث، این مطلب روشن شد که آمیختگی اسلام با سیاست و تصوّر روشنی که اسلام ناب محمّدی با استناد به منابع اسلامی از تفکیکناپذیری سیاست از اسلام ارائه میدهد، از اصول تفکر اسلامی و یکی ازمهمترین مبانی اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی است. تذکر این نکته نیز مفید است که حکومت فقیه عادل که محور اصلی اندیشه سیاسی انقلاب است، نظریهای است که با اصول تفکر همه گروهها و گرایشهای فکری معتقد به اسلام سازگار است و گروهها یا جریاناتی که به عنوان غیر معتقد به نظریه حکومت فقیه عادل مطرح میشوند برای صلاحیّت تصدی حکومت و اداره جامعۀ اسلامی، شرایط کمتری قائلند، نه اینکه صلاحیّت فقیه عادل دارای شرایط رهبری را مخدوش بدانند.
بر اساس اصول اسلامی و نیز اصول عقلی، حکومت فقیه عادل با کفایت، به معنای حکومت بهترین است و حکومت بهترین، نه تنها با هیچ عقل و نقلی در تعارض نیست که مورد اتفاق اهل شرع و عقلاء است. آنچه میان معتقدین به این نظریه و مخالفین آن مورد نزاع و اختلاف است، این است که آیا رعایت شرط فقاهت و احیاناً عدالت در حاکم، ضروری است یا مشروعیّت حکومت، بستگی به این دو شرط ندارد و حاکمی که از دو شرط مذکور یا یکی از آنها برخودار نباشد نیز میتواند از مشروعیّت برخوردار باشد. کوتاه سخن آنکه مشروعیّت حکومت فقیه عادل با کفایت، مورد نزاع بین اهل شرع و عقل نیست آنچه مورد نزاع است، مشروعیّت حکومت غیر فقیه عادل است. همین مطلب نیز خود مبنای استدلال دیگری برای اثبات مشروعیّت و اولویت حکومت فقیه عادل با کفایت است؛ زیرا همین نکته که مشروعیّت حکومت فقیه عادل با کفایت، مورد اتفاق همه اهل شرع و عقل است، یا به عبارت دیگر، قدر متیقن از حکومت مشروع است، برای اثبات ضرورت بیرقیب این شیوه حکومتی، کافی است.
[۱]. سورۀ شعراء: ۱۰۵- ۱۰۸٫
[۲]. سورۀ حدید: ۲۵٫
[۳]. سورۀ نساء: ۶۴٫
[۴]. سورۀ بقره: ۲۱۳٫
[۵]. سورۀ مائده: ۴۴٫
[۶]. همان: ۴۸٫
[۷]. سورۀ شوری: ۱۵٫
[۸].کتاب البيع، ج ۲، ص ۴۶۰، «بل يمكن أن يقال: الإسلام هو الحكومة بشؤونها، و الأحكام قوانين الإسلام و هي شأن من شؤونها، بل الأحكام مطلوبات بالعرض، و أمور آليّة لإجرائها و بسط العدالة…».
[۹]. سورۀ نساء: ۵۹٫
[۱۰]. سورۀ مائده: ۵۵٫
[۱۱]. سورۀ نساء: ۸۳٫
[۱۲]. مستدرک حاکم نيشابوری، ج ۳، ص ۱۴۸ و وسائلالشیعة، ج۲۷، ص۱۸۹، ح ۳۳۵۶۵٫ «إنی مخلف فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا، و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
[۱۳]. وسائل الشيعة، ج۲۷، ص۱۳۷،ح ۳۳۴۱۶، «يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً، فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً ».
[۱۴]. همان، ص۱۴۰، ح۳۳۴۲۴، «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاة حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّة اللّٰهِ ».
true
true
true
true