true

بحث ما در دستة دوم از آیات قرآنی دال بر وجوب تأسیس حکومت عدل بود که امر به وجوب اقامه عدل با سه لفظ متفاوت در آنها آمده است. لفظ امر به عدل و لفظ امر به قسط که بحث آنها گذشت.
گروه سوم آیاتی هستند که در آنها عدل به عنوان مأمور به حضرت رسول(ص) معرفی شده است.
«وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ»[۱] در این آیه شریفه، اقامه عدل به عنوان مأموریت حضرت رسول(ص) بیان شده است. به من امر شده که عدل را بین شما برپا کنم. این آیه با دو مقدمه بر وجوب اقامة حکومت عدل در هر زمان دلالت میکند.
مقدمة اول: عدل، شامل نفس تأسیس حکومت عدل نیز میشود. یکی از مصادیق عدل، تأسیس حکومت عادل و مبنی بر عدل است؛ زیرا تأسیس حکومت فینفسه یک فعل و عمل است که متصف به عدل یا ظلم میشود. «أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ» اطلاق دارد؛ یعنی همه انواع عدل و عدل در همه چیز را شامل میشود. از جمله این موارد، عدل در تأسیس حکومت است؛ بنابراین امر به تأسیس حکومت عدل نیز مصداق «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ» میشود.
مقدمة دوم: به دو و بلکه سه صورت میتوان این مقدمه دوم را بیان کرد. صورت اول: در آیه دیگری، حضرت رسول اکرم(ص) به «آمر بالعدل» وصف شده است. «هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»[۲] البته مجموعهای از آیات حاوی این مطلب هستند که نیاز است سیاق آیه را نیز متوجه شویم.
«وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ شَيْئًا وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ (البته ما در آینده نیز به این مجموعه از آیات برخواهیم گشت و اصل شرایط حاکم را از اینها استفاده میکنیم. در این آیات هم به شرط علم اشاره شده است و هم به شرط عدل. یعنی حاکم هم باید عالم باشد و هم عادل) فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ * ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[۳]
در مباحث آینده خواهیم گفت که در این آیه نظیر بسیاری از آیات دیگر، مراد از رزق حسن، علم است. از زبان حضرت شعیب(ع) نیز میفرماید: «وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ»[۴] وقتی جناب شعیب با قوم خود سخن میگوید، دلیل امر و نهی خود را بیان میکند؛ زیرا خداوند متعال به من رزق حسن عطا فرموده است که همان علم است. مؤید این مطلب، تفسیری است که در برخی روایات از رزق حسن شده است. روایاتی که مخصوص در تفسیر آیاتی نظیر: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»[۵] آمده است که میفرمایند: «أی إلی علمه. ممن یأخذه».
آیة بعد: «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» در این آیه، اشاره به شرط عدل حاکم دارد. شاهد مثال ما این است که در «وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» وجود مبارک حضرت رسول(ص) مصداق أتم و ابرز آیه است. «وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» به وسیلة «وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» وصف شده است. این وصف در قرآن کریم فقط برای خداوند «إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»[۶] و نفس زکیه حضرت رسول(ص) آمده است: «يس * وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»
با توجه به قرائن، به این نکته میرسیم که در آیة مورد بحث مقصود از «وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» وجود مبارک حضرت رسول(ص) است.
بنابراین وجود مبارک حضرت رسول(ص) به «وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» توصیف شدهاند. همانگونه که عرض کردیم، عدل شامل تأسیس حکومت نیز میشود. در اینجا هم فرمود: «هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» یعنی حضرت رسول(ص) آمر به عدل نیز هستند؛ لذا استفاده میکنیم که حضرت رسول(ص) آمر به اقامة حکومت عدل هم هستند. زیرا یکی از مصادیق عدل، اقامه حکومت عدل است. از این آیه وجوب اقامة حکومت عدل را مستقلاً میتوان استفاده کرد؛ زیرا مشخص میشود که حضرت امر به عدل کرده است و تأسیس حکومت عدل هم یکی از مصادیق عدل است. پیامبر اکرم(ص) به «يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» توصیفشدهاند؛ یعنی ایشان امر به عدل میفرمایند. «إن السرول أمرنا بالعدل» به مطلق عدل امر شدهایم. در اصول خواندیم وقتی «ال» بر اسم جنس داخل شود، افاده اطلاق میکند؛ بنابراین هر رفتار و گفتار و شیئی که عدل و ظلم در آن جریان دارد را شامل میشود. از جمله این رفتارها، تأسیس حکومت عدل است. چرا که تأسیس حکومت، خود یک رفتار است.
سابقاً عرض کردیم که مردم در حکومت نقش ایجادی دارند. حکومت یک رفتار جمعی است. تا مردم نخواهند حکومتی برپا نمیشود. مستبد نیز از این قاعده مستثنی نیست. او نیز ولو بضرب شمشیر، کاری میکند که مردم او را بپذیرند. تا اراده جمعی شکل نگیرد، حکومت برپا نمیشود. البته اگر مردم، آزاده، رشید و عدالتخواه بودند، از ضرب شمشیر مستبد نهراسیده و مقاومت میکنند تا حکومت عدل را برپا کنند. اگر مردم منفعل، بیتفاوت، ترسو، طمعکار و … بودند، در برابر او خاضع شده و میپذیرند.
بنابراین، تقریب اول استناد به این آیه اینگونه شد که پیامبر مأموریت عدل داشتند (امرت لأعدل). ایشان هم خود به این عمل میفرمایند و هم اینکه مردم را به عدل امر میفرمایند. هم خود ایشان اقامه حکومت عدل فرمودند و هم دیگران را امر به اقامه عدل و حکومت عدل فرمودند.
تقریب دوم: پیامبر اکرم(ص) امر به عدل شدهاند و یکی از تکالیف ایشان اقامه عدل است همانگونه که گذشت. از آیاتی که دلالت دارند بر مساوات عدلی که پیامبر اسلام نسبت به آن مأمورند با اسلام و توحید در عبادت، استفاده میشود که این عدلی که یأمر الرسول، به همان اسلام و توحید در عبادت است. روشن است که توحید در عبادت و اسلام، بر همگان واجب است: «فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ»[۷] و یا «اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ»[۸].
سئوال: مساوات این عدل با اسلام و توحید در عبادات از کجا استنباط میشود؟
این مسئله از مسائل مهم قرآن کریم است که محققان و متتبعان در قرآن، این قاعده را به روشنی در قرآن بیابند. عدل مساوی اسلام است و اسلام مساوی عدل. از سوی دیگر عدل مساوی توحید در عبادت است و توحید در عبادت مساوی عدل.
این قاعده از سه دسته آیات استفاده میشود.
دستة اول: همین آیه است: «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ» مأموریت حضرت رسول اکرم(ص) عدل است. با انضمام این آیه به آیاتی که دال بر حصر مأموریت حضرت رسول(ص) در اسلام هستند، به روشنی این نتیجه به دست میآید. آیاتی نظیر: «قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»[۹]. و آیة سوره زمر که فرموده است: «قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ * وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ»[۱۰] در اینجا عبادت مخلصانه خداوند به عنوان مأموریت آن حضرت اعلام شده است و در فراز دوم نیز اسلام به عنوان مأموریت ایشان عنوان شده است.
«قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ»[۱۱]. «وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ» دال بر حصر است؛ یعنی تنها به این مأمور شدهام. این مأموریت، مأموریت عبادت مخلصانه است. «وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ» تقدیم جار و مجرور بر متعلق است که افادة حصر میکند. اینجا فرمود تنها مأموریت من ، عبادت مخلصانه است. در جای دیگر نیز فرمود که مأموریت من اسلام است («أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» یا «وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ»). جای دیگر مأموریت را عدل معرفی میکند (وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ) در جای دیگر فرمود «أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ» سپس میفرماید تنها مأموریت من همین است. از این حصر استفاده میشود که در نظر قرآن کریم عدل، اسلام و توحید در عبادت، همگی یک چیز هستند. شکی نیست که اسلام و توحید در عبادت واجب است؛ بنابراین عدل نیز که یکی از مصادیقش اقامة حکومت عدل است نیز واجب خواهد بود.
معلوم میشود که توحید در عبادت نیز جز با اقامة حکومت عدل، محقق نخواهد شد. اسلام هم بدین ترتیب. پایة اسلام اقامة حکومت عدل است.
انسان، به همان اندازه که به اسلام عمل میکند، عادل است. به همان اندازهای که به اسلام عمل نمیکند، از دایره عدل خارج است. نماز خواندن نیز بخشی از عدل است. مصداق عدل با عبادت مخلصانه خدا یک شیء است؛ فلذا اگر اسلام واجب شد، عدل نیز واجب خواهد بود. اقامة حکومت عدل هم یکی از مصادیق عدل و بلکه اساس و ابرز مصادیق عدل است.
توجه بفرمایید که قرآن حصر فرموده است؛ یعنی دو یا سه چیز نداریم که یکی عدل باشد، یکی اسلام، یکی توحید در عبادت، خیر. آنچه عدل است، عین اسلام است و عین عبادت مخلصانه خداست.
البته این عدل و اسلام و توحید در عبادت، دارای درجات است؛ بنابراین عدلی که در حاکم معتبر میدانیم با عدلی که در قاضی متعبر میدانیم یا با عدلی که در امام جماعت معتبر میدانیم متفاوت است. اینها تفاوت درجات و مراتب دارند. پایینترین مرتبه عدل، مرتبهای است که مادون آن، ظلم است.
گاهی یک عادل بهگونهای است که ظلم از او صادر نمیشود حتی از روی خطا. چنان ملکه عدالت در او راسخ است که هیچ ظلمی از او سرنمیزند. سرزدن ظلم از او محال عادی میشود. حتی برخی انسانهای عادی اینگونه میشوند.
هرچه که اختیاراً از انسان صادر شود، عدل در آن معتبر است. اعم از نیات، افکار، عواطف، احساسات و … که داراری مراتب است.
[۱] . سورة شوری: ۱۵٫
[۲] . سورة نحل: ۷۶٫
[۳] . همان: ۷۳-۷۵٫
[۴] . سورة هود: ۸۸٫
[۵] . سورة عبس: ۲۴٫
[۶] . سورة هود: ۵۶٫
[۷] . سورة حج: ۳۴٫
[۸] . سورة اعراف: ۵۹٫
[۹] . سورة انعام: ۱۴٫
[۱۰] . سورة زمر: ۱۱و۱۲٫
[۱۱] . سورة انعام: ۱۶۱-۱۶۳٫
true
true
true
true