true

تاکنون به دو دسته از آیات دال بر وجوب تأسیس حکومت عدل پرداختیم. دستة اول آیاتی بود که دلالت بر حصر حاکمیت در ذات اقدس خداوند میکنند. دستة دوم آیاتی که در آنها امر به قسط و عدل شده است و خود بر سه قسم بودند.
امروز دستة سوم این آیات را بررسی میکنیم. در قرآن کریم آیاتی است که حکم به غیر ما أنزل الله را مورد نهی قرار میدهند؛ نظیر: آیة ۴۴ سورة مائده و آیة ۴۵ و ۴۷ از همین سوره.
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»[۱].
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[۲].
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»[۳].
تقریب استدلال به این آیات با دو مقدمه قابل بیان است.
مقدمة اول: عدم حکم بما أنزل الله دارای سه مصداق است:
۱) عدم تأسیس حکومتی است که بر وفق ما أنزل الله باشد؛ یعنی همان حکومت عدل. عدم تأسیس حکومت عدل از مصادیق «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» است.
۲) تأسیس حکومتی بغیر ما أنزل الله. به عبارت دیگر حکومت تأسیس میشود اما اصل تأسیس این حکومت بر وفق ما أنزل الله نیست. این مورد هم از مصادیق حکم بغیر ما أنزل الله است.
۳) تأسیس حکومتی که اصل تأسیسش بر وفق ما أنزل الله است اما پس از تأسیس، بغیر ما أنزل الله حکم میکند.
هر سه مقدمه مشمول «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» است.
وقتی عدم حکم بما أنزل الله، کفر و ظلم و فسق باشد (مطابق سه آیة فوقالذکر) حکم بما أنزل الله واجب است. اولین مصداق وجوب حکم بما أنزل الله، اصل تأسیس حکومت عدل است. یکی از مصادیق حکم بما أنزل الله، اصل تأسیس چنین حکومتی است. همانگونه که احکام الهی نظیر حدود، قصاص و … مصداق حکم الهیاند، عدم تأسیس حکومتی که مطابق این احکام الهی حکم نماید، مصداق «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» است.
دستة چهارم: آیات دال بر عدم جواز شرک به خداست یا به عبارت دیگر آیات دال بر وجوب توحید در عبادت. آیات فراوانی است که از شرک در عبادت منع و نهی کردهاند. لازمة عدم تأسیس حکومت الهی شرک در عبادت است. اگر حکوتی نباشد که بر طبق ما أنزل الله حکم نماید، خواه ناخواه حکومتی شکل میگیرد که بر طبق غیر ما انزل الله حکم میکند؛ زیرا همانگونه که بارها عرض شد و به اثبات رسید، اصل تأسیس حکومت در جامعه ضروری است. جامعه منتظر نمیماند، بدون حکومت نمیماند. اگر حکومتی شکل گرفت، مردم را به اطاعت خود وادار میکند. اگر این حکومت الهی نبود، اطاعت حاکمش، اطاعت غیر خدا و طاغوت است و این یعنی شرک در اطاعت که در آیات قرآن منهی عنه است.
به برخی از آیات به مناسبتهای مختلف در مباحث قبلی پرداختهایم.
آیات ۶۴ تا ۶۸ سورة احزاب: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا * خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا * يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا * وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا»
در این آیات اشاره به عذاب کافرین میفرماید. دو علت باعث عذاب کافران شده است:
۱) عدم اطاعت خدا و رسول(ص) ۲) اطاعت از غیر خدا و رسول یعنی همان سادات و کبرائشان.
به عبارت دیگر اطاعت از بزرگان و سادات علت محوری عذاب است. هر بزرگ قومی که اطاعتش به اطاعت خدا و رسول برنگردد، مشمول این آیه است. بزرگ و سیدی در یک قوم اگر منصوب از خدا و رسول نباشد، اطاعت او همان اطاعت غیر خدا و رسول است و مشمول این آیه خواهد بود. آرزوی کافران کنایه از آنچه باید میداشتند ولی از دست دادند است؛ لذا دچار این عاقبت شدند.
روشن است که اطاعت سادات و کبراء غیرمنصوب ، اطاعت غیرخدا و کفر است. از اینها به کافرین تعبیر شده است؛ بنابراین، این نوع اطاعت منهی عنه و حرام است و از مصادیق شرک در عبادت است.
روشن است سید و کبیر مطاع، همان حاکم است. حاکم همان سید و کبیری است که اطاعت میشود. شیخ قبیله، رهبر یک حزب، و … حاکم مطاعاند. رهبر یک حزب که افراد حزب از او اطاعت میکنند، حاکم حزب است. شیخ یک عشیره که مورد اطاعت عشیره است، حاکم آن عشیره خواهد بود. حکومت یعنی اطاعت. اساساً معنای حکومت و قدرت سیاسی، فرمانروایی است. حکومت یعنی فرمان، امر و نهی. اگر کسی امر و نهی کرد، فرمان داد و فرمانش مطاع بود، میشود فرمانروا یا همان حاکم. حاکم در هر محدوده، کسی است که امر و نهیش در آن محدوده مطاع باشد. اگر این امر و نهی، امر و نهیی نباشد که خداوند اذن به اطاعت آن داده است، نباید مطاع شود. اطاعت از آن شرعاً مجاز نیست. «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ»[۴].
روایت صحیح السندی در تفسیر این آیة شریفه وارد شده است:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ الله (ع) فِي قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ مٰا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِالله إِلّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ قَالَ شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ»[۵].
میپرسد چگونه است که اکثر آنها که ایمان میآورند، مشرکند. جمع بین شرک و ایمان چگونه است؟ حضرت میفرمایند: مقصود از شرک در این آیه شرک در اطاعت است نه شرک در عبادت.
کسی را اطاعت میکنند که منصوب از جانب خدا و رسول نیست؛ یعنی غیر خدا و رسول را اطاعت میکنند. برای خداوند شرک در اطاعت و فرمانبری قائل شدند. در کنار خداوند، از فرمانروای دیگری فرمان میبرند. این فرمانبری، شرک در عبادت است.
سئوال: در این روایت، عبادت غیر از اطاعت ذکر شده است. درحالیکه قبلاً گفتیم عبادت عین اطاعت و عین اسلام است.
جواب: در کاربریهای قرآنی، عبادت عین اطاعت است؛ اما پس از نزول قرآن، در عرف مردم و اهل لغت، عبادت منحصر شد در اعمال عبادی خاصی نظیر نماز و روزه و رکوع و سجود و … ؛ یعنی این یک استعمال غیر قرآنی است. روایت نیز با همین استعمال عرفی بیان فرموده است. معنای عرفی عبادت استفاده شده است؛ اما در لسان قرآن، همانگونه که قبلاً عرض شد و به اثبات رسید، مقصود از عبادت، همان اطاعت است.
خداوند متعال از قول فرعون و اطرافیانش میفرماید: «أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ»[۶] معنای عابدون در عبارت «وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ» چیست؟ مگر بنیاسرائیل برای فرعون نماز میخواندند و سجده و رکوع میرفتند؟ خیر. عابدون یعنی مطیعون. قوم اینها مطیع و خاضع ما هستند.
نه تنها در ادبیات قرآنی، بلکه علمای لغت نیز «عبادت» را «اطاعت» معنا کردهاند: «العبادة هی الطاعة». در مباحث تفسیری عرض کردیم آنچه که لایغفره الله بوده و مورد غفران الهی قرار نمیگیرد، همین فرمانبری از طاغوت است. «إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء»[۷] این آیه موید آیاتی است که ولایت را شرط قبول توبه میداند. در روایات ما آمده است که شرط قبول توبه، ولایت است. کسی که اهل ولایت نیست، توبهاش قبول نمیشود. چرا لا یقبل توبته؟ به دلیل همین آیه. اگر به قبل و بعد آیه و سیاقش توجه و دقت کنید، همین نکته به دست میآید.
آیة سوم، آیة ۱۲۱ سورة انعام است: «وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ» یک جمله شرطیه است. مقدم جمله شرطیه «وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ» و جزاء این جمله «إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ» است. اگر آنها را اطاعت کنید، مشرک خواهید بود. معلوم میشود که اطاعت غیرخدا، شرک است. «وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ» یعنی اگر اولیاء شیطان را اطاعت کنید، مشرک خواهید بود. اطاعت اینها، مصداق شرک ست؛ بنابراین، عرض ما بدینوسیله نیز تأیید میشود که اطاعت غیر خدا، شرک است.
آیة چهارم، بخشی از آیات سورة شعراء است که در مورد قوم حضرت صالح(ع) نازل شده است. جناب صالح به قوم خود چنین فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ»[۸]. اینکه فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» مشخص میشود اطاعت هرکسی جز خدا و نبیاش اطاعت امر مسرفین است. کل مطاع لم یأذن الله بأطاعته، مصداق مسرف است. همانگونه که قبلاً در مورد طاغوت عرض کردیم. طغیان یعنی تجاوز از حد. و کسی که خود را در جایگاه فرمانروایی و حکومت قرار میدهد، از حد خود، پا را فراتر نهاده است و طاغوت است. به همین دلیل نیز مسرف است. چرا که مسرف نیز به کسی اطلاق میشود که از حد خود تعدی کند. رفتار تجاوزکارانه انجام دهد. اسراف مخصوص تعدی از حد مجاز در اکل و شرب نیست. هر تعدی از حد و مرز، اسراف است. از مقابلة موجود در آیه میفهمیم اگر از هرکسی جز خدا اطاعت کنید، اسراف است. هرجا اطاعت خدا و نبی نباشد،اطاعت مسرف خواهد بود که لا یجوز طاعته. و این مسرف، در زمین به فساد میپردازند. (يُفْسِدُونَ وَلَا يُصْلِحُونَ).
بنابراین، آیات داله بر نهی از اطاعت غیر خدا و رسول، دلالت میکند بر اینکه تأسیس حکومت عدل واجب است؛ زیرا در غیر اینصورت، اطاعت غیر خدا لازم میآید و اطاعت غیر خدا، شرک است و حرام. به عبارت دیگر، لازمه عدم تأسیس حکومت اسلامی، اطاعت غیر خدا و رسول بوده و شرک است.
[۱] . سورة مائده: ۴۴٫
[۲] . همان: ۴۵٫
[۳] . همان: ۴۷٫
[۴] . سورة یوسف: ۱۰۶٫
[۵] . اصول کافی، ج۲، ص۳۹۷٫
[۶] . سورة مؤمنون: ۴۷٫
[۷] . سورة نساء: ۴۸٫
[۸] . سورة شعراء: ۱۵۰-۱۵۲٫
true
true
true
true