true

در مباحث گذشته که پیرامون تعریف شهر در منابع دینی ما بحث شد، عرض شد که در منابع دینی ما به دو گونه شهر اشاره شده است یکی آنچه ما از آن به شهر شرعی تعبیر کردیم، یعنی آنچه را که شرع شهر به شمار میآورد و گفتیم آنچه که میزان و ملاک شهر شرعی است سه چیز است؛ اگر این سه چیز حاصل شد شهر شرعی به وجود آمده است که مردم و قانون و حاکم است.
اگر مردمی باشند و بر این مردم نظمی بر مبنای قانون حاکم باشد و این قانون به وسیلۀ یک فرمانروا بر آن مردم جاری شود این شهر میشود. حالا دیگر سایر مقدمات شهر عرفی چه حاصل باشد چه نباشد. شهر عرفی هم در منابع شرعی ما آمده است. اینکه میگوییم شهر عرفی به این معنا نیست که اسلام این را شهر حساب نمیکند این هم شهر است و این هم احکام خود را در شرع ما دارد منتها ویژگیهای شهر عرفی افزون بر آن شهر شرعی است. شهر شرعی باید شکل بگیرد افزون بر آن شهر شرعی مقدمات دیگری باید فراهم شود تا یک شهر عرفی پدیدار شود. گفتیم شهر عرفی متقوّم به جمعیّت انبوه، فرهنگ مشترک شهری، فعّالیّتهای اقتصادی و تجاری و صنعتی متمرکز و ساختمانهای بزرگ و نقشۀ تضمین کنندۀ نظم شهر است. اینها مقوّمات شهر عرفی است.
ما میخواهیم به منابع دینی خود مراجعه کنیم و ببینیم در منابع دینی ما شهر چگونه پدید آمده است و در چه مرحلهای از مراحل تاریخ بشر شهر شکل گرفته است. از منابع دینی ما استفاده میشود که با پیدایش نخستین بشر روی کرۀ زمین شهر شرعی آغاز شد؛ یعنی هیچ گاه نبوده است که بشری روی کرۀ زمین باشد و قانونی این بشر را اداره کند که خدای متعال ارسال رسل نکرده باشد، مسئولی برای اجرای این قانون و حاکمی معیّن نکرده باشد و خوب مردمی خواه و ناخواه بوده است که این قانون و با آن مجری بر این مردم جاری شده است. اوّلین شهر شرعی با خاندان آن رهبر شرعی آغاز شده است؛ یعنی آن شکلگیری شهر شرعی با آن خانوادۀ آدم شکل گرفت. آدم نخستین کسی است که ردای خلافت الهی را در کرۀ زمین به دوش کشید. «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» [۱] به عنوان حاکم بر روی زمین پا روی زمین گذاشته است خانوادهای تشکیل داده است و خانوادۀ خود را برای نخستین بار با قانون الهی اداره کرده است. یعنی یک خانوادهای شکل گرفته است که مردم این شهر شرعی هستند، خدای متعال قانونی بر آدم نازل کرده است که باید با آن قانون این مردم را اداره کند و حاکم آن هم خود او است. در روایات هم مفصّل داریم، ما این را در مباحث مربوط به فقه نظام سیاسی مفصّلاً بحث کردیم که ما چقدر روایت داریم برای اینکه از آغاز پیدایش بشر حاکمی از سوی خدای متعال برای حکومت روی این کرۀ زمین تعیین شده است این حاکمین بعد از خود حاکمی و بعد از او حاکمی دیگر و همچنین سلسلۀ اوصیای نبیّین و سلسلۀ نبیّین حاکم در تاریخ بشر هیچگاه منقطع نشده است. این قانون الهی است که سلسلۀ حکّام الهی یکی پس از دیگری پیدا شدهاند و آمدهاند و در کرۀ زمین حاضر بودند و این مطلب را هم ما گفتهایم، در همان مباحث تاریخ سیاسی این را عرض کردهایم و این نکتۀ مهمّی است که کمتر به آن توجّه شده است که در همۀ دورانهای تاریخ بشر عملاً حکومتی بوده است. یعنی این حاکم اینطور نبوده است که فقط اسم حاکم را داشته باشد حکومت میکرده است منتها این حکومت همیشه حکومت ظاهر نبوده، حکومت آشکار نبوده آن وقتی که غلبه با حکّام جور بوده است این حکومت زیر زمینی میشده است، این حکومت، حکومت مستور میشده است؛ حکومت غیر ظاهر میشده است ولی حکومت بوده است.
وقتی قدرت پیش میآمده، قدرت دست حکّام الهی میافتاد این حکومت مستور تبدیل به یک حکومت آشکار بیّن میشد. همیشه حکومت داشتند اینکه کسی تصوّر کند ائمّۀ هدی؟عهم؟ در دوران فقدان حکومت ظاهری حکومت نمیکردهاند این خلاف است. هم امیر المؤمنین(ع) در دوران خانهنشینی، امام مجتبی(ع) ، سیّد الشّهداء(ع) ، ائمّۀ بعد از سیّد الشّهداء همه حکومت میکردند. یعنی شیعیان در دستورات زندگی خود به ائمّۀ هدی مراجعه میکردند. در امر قضاوت به امر ائمّۀ هدی مراجعه میکردند، در جمع بیت المال، بیت المال خود را به ائمّۀ هدی میدادند. حکومت همین است. بیت المال همین شیعیان را مدیریت میکردند. اینها دستور میدادند، حتّی اینکه بروید با این حکومت ظالم کار کنید یا نکنید؛ همین را هم از ائمّۀ هدی دستور میگرفتند. در همۀ شئون زندگی خود از ائمّۀ هدی دستور میگرفتند. حکومت همین است. منتها این حکومت، حکومت مستور بوده است، حکومت غیر ظاهر و غیر آشکار بوده، حکومت غیر بیّن بوده است.
اینها مباحث مهم و بنیادی فقه نظام اسلامی است. از منابع دینی استفاده میکنیم که آغاز پیدایش بشر روی کرۀ زمین با آغاز پیدایش شهر شرعی همراه بوده است. تفصیل این مطلب را در تاریخچۀ پیدایش حکومتهای دینی در مباحث فقه نظام سیاسی مطرح کردیم.[۲] روایات را بیان کردیم که چگونه هم آیات کریمه و هم روایات بر این معنا تأکید دارند که زمین هیچ وقت خالی از خلیفۀ الهی و حاکم نبوده، هیچ وقت خالی از امام نبوده، هیچ وقت خالی از قانون الهی نبوده، هیچ وقت خالی از مؤمن نبوده است. مراد مؤمنی که به آن قانون عمل کند و به آن قانون تن بدهد. حتّی در روایات داریم اگر چنین نبود، یعنی اگر این مجموعه، این شهر شرعی از روی کرۀ زمین برود کرۀ زمین نابود خواهد شد. این مطلب بسیار مهمی است. در روایات زیاد داریم، حتّی در آیات هم به این اشاره داریم که مثلاً حتّی در بعضی از روایات داریم که شما میبینید این مؤمنینی که به فرمان امام عمل میکنند اگر اینها نبودند «بِهِم تُمتَرون وَ بِهِم تُحفَظُونَ» همینها هستند اگر اینها نبودند توجیهی نبود که خدای متعال به وجود این کرۀ زمین ادامه دهد. اصلاً سیستم نظام حاکم بر طبیعت و بر جهان تحمّل بشری روی زمین که این بشر متمرّد از حکم خدا باشد، به حرف خدا گوش ندهد تحمّل نمیکند «لَولا الحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» همین «لَولا الحُجَّةُ» حتّی «لَولا المُؤمنُون لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا». تنها حجّت نیست، حجّت و کسانی که تابع حجّت هستند. ولو این افراد چهار یا پنج نفر باشند به هر حال یک حکومت الهی روی این کرۀ زمین آمده است و دارد شکل میگیرد و دارد عمل میکند.
بنابراین آغاز شکلگیری شهر شرعی با آغاز پیدایش بشر بوده است. در منابع دینی ما اینگونه بیان شده که: همیشه شهر عرفی بر بنیاد یک شهر شرعی شکل گرفته است. یعنی تا یک شهر شرعی شکل نگیرد؛ شهر عرفی دینی، شهر عرفی که بر مبنای اصول دینی نه اینکه شهر عرفی غیر دینی، شهر عرفی دینی. هر وقت خدای متعال میخواسته شهر عرفی دینی را شکل بدهد یعنی یک تمدّن، یک حکومت دینی برپا کند که این حکومت دینی شهر عرفی دینی میخواهد. باید قبل از آن چه اتّفاقی بیفتد؟ باید یک شهر شرعی شکل بگیرد و بر بنیاد شهر شرعی خدای متعال شهر عرفی را ساخته و برپا کرده است. دو نمونه را ما بیان میکنیم که در منابع دینی ما بیشتر به آن توجّه شده است.
نمونه اول :
نمونۀ پیدایش شهر عرفی است در دوران حضرت نوح(ع). از منابع ما اینچنین استفاده میشود که نخستین بار شهر عرفی بر روی زمین در دوران بعد از طوفان حضرت نوح برپا شد. وقتی طوفان آمد و آن بساط شرک از روی کرۀ زمین جمع شد به حضرت نوح دستور داده شد که بیا اینجا شهر عرفی را برپا کن. شهر شرعی از پیش شکل گرفته بود. این روایت را مرحوم کلینی از امام صادق(ع) نقل میکند. میفرماید: «وَ عَاشَ نُوحٌ أَلْفَيْ سَنَةٍ وَ ثَلاثَ مِائَةِ سَنَةٍ»[۳] دو هزار و سیصد سال مجموع عمر حضرت نوح «مِنْهَا ثَمَانُ مِائَةٍ وَ خَمْسِينَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ» از این دو هزار و سیصد سال هشتصد و پنجاه سال برای قبل از بعثت او بود. هشتصد و پنجاه سال قبل از بعثت بین مردم زندگی کرد «وَ أَلْفُ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً وَ هُوَ فِي قَوْمِهِ يَدْعُوهُم» بعد از اینکه مبعوث شد نهصد و پنجاه سال هم بعد از بعثت قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد. در حقیقت قوم خود را به ایجاد یک شهر عرفی مبتنی بر آن شهر شرعی دعوت کرد. در آیۀ کریمه داریم «إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً».[۴] این «لَبِثَ فی قَومِهِ» یعنی «لَبِثَ» بعد البعثة. «وَ لَبِثَ فِیهِم یَدوعهُم إلی دینِ الله». این هم بخش دوم عمر حضرت نوح. «وَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِينَةِ» پانصدسال هم بعد از طوفان و بعد از نزول از سفینه و کشتی در بین مردم عمر کرد. «وَ نَضَبَ الْمَاءُ» بعد از اینکه آب خشک شد، خشکی پدیدار شد و از کشتی پایین آمدند پانصدسال بعد از طوفان زندگی کرد. بعد میفرماید: «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» شاهد ما ذیل این روایت است. تازه بعد از طوفان شروع به تأسیس شهر کرد. دیگر این شهر، شهر عرفی است. «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» شهرها را ساخت و فرزندانشان را هم در این شهرها سکونت داد. این وُلد همان ولدی است که قبلاً شهر شرعی با این بُلدان، با این ولد شکل گرفته است. شهر شرعی شکل گرفته است بعد بر مبنای شهر شرعی شهرهای عرفی را ساخته است. ساختمانسازی کرده است، همین ملاکهایی که ما برای شهر عرفی بیان کردیم.
روایت دیگری در همین رابطه داریم که میفرماید: «أَنَّ جَبْرَئِيلَ نَزَلَ بِالْمِيزَانِ فَدَفَعَهُ إِلَى نُوحٍ»[۵] جبرئیل میزان را نازل کرد و به نوح داد. این میزان چه میزانی است؟ در دو جای قرآن کریم اشاره به این شده است که ما علاوه بر کتاب میزان را هم بر انبیاء فرستادهایم. البته در یک جا داریم که بر انبیاء و در جای دیگر بر خصوص وجود نبیّ اکرم(ص) . «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»[۶] ما دو چیز بر پیامبران فرستادهایم یکی کتاب و دیگری میزان. ما گفتهایم کتاب عبارت از همان قانون یا عدل نظری به تعبیر نظری است. به هر حال عدل یک تئوری میخواهد. کتاب منبع تئوری عدل است ولی عدل بصورت تئوری کفایت نمیکند. باید یک شخصیّت تجسّمکنندۀ عدل، یک ارادۀ عادل هم باید باشد. ما در بسیاری از دورههای تاریخ این مشکل را داشتهایم که کتاب بوده امّا به صاحبان میزان این اجازه را ندادهاند که بر مبنای این کتاب بین مردم حکم کند. کسانی که فاقد این میزان بودهاند متصدّی حکومت شدند. میزان باید باشد، اینجا میزان آن شخصیّت دارای قوّۀ عدلی است که خدای متعال به انبیاء و امامان میبخشد. یک قوّهای است که در نتیجۀ آن مراتب تقوایی که امام و نبی تحصیل میکند و از آن به ملکۀ عصمت و ملکۀ عدل تعبیر میکنیم. در خصوص حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا این قوّۀ عدل جلوه کرده است که چگونه خداوند متعال این قوّۀ عدل را همراه با نبی قرار میدهد. «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ».[۷] در حقیقت این آیه دارد نشان میدهد که ما چگونه این میزان را برای انبیاء میفرستیم. میگوید اگر این خود بود و خود، اگر ما یوسف را به حال خود واگذار میکردیم «لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ». چون تمام شرایط، یعنی علّت تامّۀ تحقق معصیت اینجا فراهم بود اگر ما یوسف را به حال خود رها میکردیم. ولکن «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ» اینچنین «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ».
قرآن کریم اینجا دارد تبیین میکند که ما میزان را که فرستادیم به چه معنا است. به این معنا که روح امام و روح نبی چنان روحی است که لحظۀ، حساس همراه امام است و این روح مانع از لغزش امام میشود. در بینش، در روش، در منش به گونهای میشود که این امام کاملاً میزان و صراط مستقیم میشود. در رفتارش، در کردارش، در خشمش، در رضایش و این مسئلۀ مهمی است. خدای متعال میفرماید ما چنین چیزی را فرستادیم.
در جای دیگر در سورۀ شوری نسبت به خصوص وجود مقدّس نبیّ اکرم میفرماید: «اللَّهُ الَّذي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْميزانَ»[۸] او خدایی است که دو چیز بر تو فرستاد یکی کتاب را به حق بر تو فرستاد یکی میزان را. و هر دو ماندگار هستند. اینکه رسول اکرم(ص) فرمود: «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي».[۹] من ، هم کتاب را و هم میزان این دو امانت الهی را بعد از خود در میان امّت به ودیعت میسپارم. در روایات زیاد آمده است که «نَحنُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ».[۱۰] در تفسیر آیۀ کریمۀ سورۀ انبیاء که میفرماید: «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ».[۱۱] روایت است که میفرماید: «نَحنُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ». اینجا موازین ما هستیم. مرحوم فیض کاشانی عبارت زیبایی دارد که ظاهراً از روایت نقل میکند، عبارت، عبارت شخص او نیست میفرماید: «المَوازینُ النُّوعان» ما دو نوع میزان داریم «مَوازینُ الأشیاءِ وَ مَوازینُ الأعمال» ما دو نوع ترازو داریم، یک ترازوی سنجش اشیاء داریم که اشیاء را با آن میسنجند، همین ترازوهای معمولی. یک ترازوی دیگری داریم که عملها را با آن ترازو میسنجند. ترازوی عمل چه کسانی هستند؟ میگوید «الأنبیاءُ وَ الأوصیاء». اینها ترازوی عمل هستند.
این ترازو را ما بر نوح فرستادیم تا به او قدرت مدیریت عادلانه داده باشیم. برای اینکه بتواند این شهر شرعی و بعد این شهر عرفی را خوب پیاده کند و عمل کند به آنچه خدا به او دستور داده است ما این را فرستادیم.
آیۀ دیگر اشاره میکند که حالا این شهر عرفی که نوح بنیاد کرد که «فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ»[۱۲] بعد چه ویژگی این شهر عرفی، شهر عرفی که نوح برپا ساخت پیدا کرد. در سورۀ هود، میفرماید که وقتی نوح از سفینه فرود آمد به او چه گفتیم «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكِ»[۱۳] ما وقتی نوح را از سفینه فرود آوردیم دو ویژگی را همراه با نوح و امّت هایی که با نوح بودند قرار دادیم. ویژگی اوّل امنیّت. «يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» فرود آی همراه با امنیّتی که این امنیّت و سلام الهی است. «وَ بَرَكاتٍ» که رفاه اقتصادی است. این دو ویژگی، ویژگی شهر عرفی مبتنی بر یک شهر شرعی است.
حالا که میخواهی شهر عرفی برپا کنی، تمصیر امصار کنی، تأسیس بلدان کنی، به مردم شهرنشینی را بیاموزی ما این شهرنشینی که تو پایهگذار آن هستی را بر این دو پایه بنا میکنیم، این دو خاصیت را به این شهری که تو میسازی عطا میکنیم. «اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكِ». این برکات کدام برکات است؟ همان برکاتی است که در آیۀ سورۀ اعراف میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۱۴] این برکات که همین رفاه اقتصادی است. ما زمین را شکوفا میکنیم، آسمان را با انسان همراه میکنیم، هم آسمان برکات خود را بر انسان فرو میریزد، هم زمین پاسخگوی نیاز آدمی خواهد بود و امکانات خودش را باز میکند، استعدادهای خود را شکوفا میکند. ما این دو ویژگی را همراه با نوح قرار دادیم وقتی که این شهر عرفی را تأسیس کرد. همین دو ویژگی را قرآن در جای دیگرـــ در قرآن دو نمونۀ تأسیس شهر عرفی بر اساس شهر شرعی اشاره شده است ـــ
نمونه دوم:
شهر محمّد (ص) است. در قرآن کریم داریم که ما وقتی ابراهیم را به امامت تعیین کردیم «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱۵] بعد اتّفاقی افتاد؟ گفت: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» این امامت را در ذریّۀ من تداوم ببخش که اینجا ذریّه قاعدتاً همان حضرت اسماعیل است. ممکن است شامل اسحاق هم بشود امّا از آیۀ دیگر استفاده میشود امامت اسحاقی یک امامت اضافی است، یک خیر زائدی است که ما به ابراهیم دادیم آن خیر اصلی خیر اسماعیلی است. چون دارد که «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ»[۱۶] گفتیم این نافله هم به اسحاق برمیگردد و هم به یعقوب. اینها نافله بوده است، یعنی خیر اضافی، خیر زائد بر آن امامت اصلی که در ذریّۀ ابراهیم به ابراهیم داده شد، چون اینجا بعد از این آیۀ امامت «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ».[۱۷] که وقتی این امامت شکل گرفت که همان شهر شرعی است اینجا ابراهیم چه دعا کرد؟ دعا کرد: خداوندا یک شهر عرفی مبتنی بر شهر شرعی به این مردم عطا فرما. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً» هنوز بلدی در کار نیست، فرق است بین اینکه بگوید «إجْعَلْ هذا البَلَدَ أمنا» نگفت «هذا الَبلد». «اجْعَلْ هذا بَلَداً» در خواست تأسیس و شکلگیری شهر عرفی است. «بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» یعنی اینجا باز درخواست شکلگیری یک شهر عرفی است که این شهر عرفی را هم با این دو ویژگی اینجا معرفی کرده است. یکی امنیّت یکی رفاه اقتصادی. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ».
«مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» اشاره به همان شهر شرعی است که از پیش شکل گرفته است. یک شهر شرعی را با خود ابراهیم و اسماعیل شکل دادهاند. یعنی وقتی آیه میفرماید: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»[۱۸] یعنی من آمدم یک شهر شرعی را اینجا پایهگذاری کردم. آیه ادامه دارد که «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ * رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ * رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم».[۱۹] این سلسله دعاها، سلسلۀ دعاهای مربوط به همان شکلگیری شهر عرفی آیندهای است که از آن روزگار ابراهیم این خواسته را داشت. در روایت داریم که دعای ابراهیم دعای مربوط به حضرت رسول اکرم(ص) و آن دولت محمّدی است که بعد در همین سرزمین شکل گرفت.
یعنی صدها سال پیش اوّل شهر شرعی را شکل دادند، این شهر شرعی کاملاً جا افتاد، بعد به تدریج در آن دورهای که لازم بود و شرایط اقتضاء میکرد رسول اکرم مبعوث شد و آن شهر عرفی را و آن تمدّن اسلامی را آنجا برپا ساخت. این خلاصۀ بحث ما در یک تصویر اجمالی به شکلگیری شهر شرعی و شهر عرفی در تاریخ بشر بر مبنای منابع دینی.
ما شهر عرفی را میتوانیم تقسیم کنیم بگوییم شهر عرفی چند مرحله دارد که مرحلۀ اوّل مرحلۀ شهر امّت است، یک امّت ویژه. «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ»[۲۰] ابتدا این شهر، شهر امّت است بعد این شهر، شهر امم میشود. کار رسول اکرم کار دو مرحلهای بوده است. مرحلۀ نخستین تأسیس این امّت بوده، امّت ویژه، امّت وسط بعد مرحلۀ دوم تأسیس آن امّت جهانی عدل بوده است که آن مرحلۀ دوم را وصیّ نبیّ اکرم(ص) ، وصیّ خاتم؟عج؟ او عملی خواهد ساخت. با آن مرحلۀ دوم شهر عرفی دینی ما شهر جهانی خواهد شد.
والسلام
[۱]– سورۀ بقره، آیه ۳۰٫
[۲] . فقه نظام سیاسی اسلام ،ج ۱٫
[۳]– الکافی، ج ۸، ص ۲۸۴٫
[۴]– سورۀ عنکبوت، آیه ۱۴٫
[۵]– مجمع البحرین، ج ۶، ص ۳۲۵٫
[۶]– سورۀ حدید، آیه ۲۵٫
[۷]– سورۀ یوسف، آیه ۲۴٫
[۸]– سورۀ شوری، آیه ۱۷٫
[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۵۲۳٫
[۱۰]– تفسير الصافي، ج ۳، ص ۳۴۱٫
[۱۱]– سورۀ انبیاء، آیه ۷۴٫
[۱۲]– الکافی، ج ۸، ص ۲۸۴٫
[۱۳]– سورۀ هود، آیه ۴۸٫
[۱۴]– سورۀ اعراف، آیه ۹۶٫
[۱۵]– سورۀ بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۶]– سورۀ انبیاء، آیه ۷۲٫
[۱۷]– سورۀ بقره، آیات ۱۲۵ و ۱۲۶٫
[۱۸]– سورۀ ابراهیم، آیه ۳۷٫
[۱۹]– سورۀ بقره، آیات ۱۲۷ تا ۱۲۹٫
[۲۰]– سورۀ بقره، آیه ۱۴۳٫
true
true
true
true