true

نشست تخصصی «جایگاه اصول فقه در استباط علوم انسانی اسلامی» با حضور استاد آیت الله اراکی و با شرکت پژوهشگران و اندیشمندان فقه حکومتی برگزار شد که مشروح بیانات استاد اراکی برای استفاده محققین محترم ارائه میشود.
این جلسه ۴۱ دقیقه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین
عنوان عرایضی که بنده اینجا تقدیم میکنم جایگاه علم اصول فقه است در – حالا طبق آنچه که در تیتر آمده – اسلامی سازی علوم انسانی که البته من نسبت به این تیتر یعنی کلمهی اسلامی سازی حرف دارم که حالا توضیح میدهم که منظورم چیست.
لذا برای اینکه مطلب، راه این بحث باز بشود ما باید چند واژه را توضیح بدهیم به نظرم میآید که اگر این واژگان را توضیح بدهیم میتوانیم چهارچوب بحث را تعیین کنیم ما اگر بخواهیم به این بحث بپردازیم احتیاج به یک ده جلسه لااقل داریم یعنی اگر بخواهیم به همهی گوشههای این بحث بپردازیم.
لذا ما در این جلسه اگر خدا عنایت فرماید و توفیق بدهد چهارچوب بحث را ارائه میدهیم تا دوستانی که مایل باشند در این عرصه به بحث بپردازند بتوانند وارد بحث بشوند و به اصطلاح نقشهی راه بحث برایشان تا حدودی تبیین شده باشد.
بی معنی بودن تیتر بحث «اسلامی سازی علوم انسانی»
قبل از اینکه من وارد واژگان بحث بشوم این کلمهی اسلامی سازی را یک مقدار دربارهاش بحث کنیم.
ما چیزی به نام اسلامی سازی علوم انسانی نمیشناسیم معنی ندارد این واژه در پیش ما، در نظر ما، حالا نظر خودم را عرض میکنم.
چون وقتی میگویید علوم انسانی، اگر منظور علوم انسانی رایج است که اینها اسلامی نمیشوند همینی که هست هست، این اسلامی نمی شود هر کارش بکنید و اگر منظور علوم انسانی اسلامی است این هم که نیاز به اسلامی سازی ندارد نیاز به استنباط دارد و نیاز به اکتشاف دارد.
ما اسلامی سازی علوم انسانی، یک مقدار واژه؛ واژهی نارسائی است.
بله ما علوم اسلامی انسانی داریم، این علوم اسلامی انسانی، یا علوم انسانی اسلامی را باید از منابعش استخراج کنیم، اما اگر علوم انسانی را، ما مثل اینکه از قبل فرض کردهایم یک علوم انسانی غیر اسلامی را، می خواهیم اینها را چکار کنیم؟ اسلامی کنیم و این منشأ خیلی از اشتباهات میشود، یعنی آنوقت ما ناچار میشویم برویم سراغ همین علوم انسانی رایج، آنوقت بخواهیم اینها را یک کاری کنیم، چکار کنیم؟ با اسلام بخواهیم تطبیقش بدهیم یک روایتی پیدا کنیم که بر این اصل منطبق بشود یا آیهای پیدا کنیم، این همان چیزی میشود که از آن چیزی جز علوم انسانی التقاطی، یک چیزی بیشتر از آن بیرون نمیآید.
تیتر مختار استاد: اکتشاف یا تبیین علوم انسانی اسلامی
اسلامی سازی علوم انسانی واژهی حداقل نامفهومی است اگر بخواهیم دقت کنیم، باید بگوئیم اکتشاف علوم انسانی اسلامی یا بگوئیم تبیین علوم انسانی اسلامی، بعد اینها را تبیین میکنیم، این علوم انسانی اسلامی چه هستند؟ قواعدش چیست؟ پایههایش چیست؟ قوانین و قواعدش کدامند؟ این نسبت به اصل تیتر بحث.
جایگاه علم اصول فقه در تبیین علوم انسانی اسلامی
خوب حالا اگر بخواهیم وارد این بحث بشویم جایگاه علم اصول فقه در تبیین علوم انسانی اسلامی یا علوم اسلامی انسانی، فرقی نمیکند – حالا اینش خیلی فرق نمی کند تقدیم و تأخیرش – جایگاه علم اصول فقه در تبیین علوم انسانی اسلامی.
تعریف فقه
خوب اول ببینیم فقه چیست؟ تا ما بدانیم آن وقت برای این تبیین باید چه کنیم؟
فقه چیست که اصولش چه باشد؟ فقه در یک بیانی که همان بیانی است که فقهای متقدم آن را بیان کردهاند منتها ما با یک واژگان روشنتری میخواهیم این بیان را بگوئیم، تعریف علم فقه را.
علم فقه عبارت از مجموعهی احکام الزامی یا غیر الزامی است که تبیین کنندهی رابطهی انسان با خود یا با غیر خود است در شرع اسلام یا در منابع اسلامی.
فقه عبارت از مجموعهی احکام الزامی یا غیر الزامی است که در منابع اسلامی برای تبیین و تشخیص رابطهی بین انسان و خود یا غیر خود در منابع اسلامی آمده است.
این همان چیزی است که حالا به عبارت اخری در منابع فقهیه آمده است که: «هو العلم باحکام افعال المکلفین من ادلتها الشرعیه»
این همان است منتها ما بازش کردهایم، «العلم باحکام افعال المکلفین من ادلتها الشرعیة» میشود هم گفت «من ادلتها الشرعیة التفصیلیه» که حالا تعریف کاملتر بشود.
همین را شما با عبارتٍ اخری بیان کنید که یک مقدار برای بهرحال ذهن امروزی روشنتر بشود که مقصود چیست اینکه می گوئیم احکام الزامی و غیر الزامی، این خود ما را به یک پیشینهای برای فقه راهنمائی میکند یعنی معنی اینکه فقه، تبیین کنندهی احکام الزمی و غیر الزامی است این خود معنیاش این است که پس فقه مبتنی بر چیست؟ مبتنی بر یک جهانبینی است که در این جهان بینی، این جهان بینی معتقد است به وجود یک منبع که میتواند الزام کند، منبعی برای حق الزام.
چون اینکه میگوئیم احکام الزامی، احکام الزامی یعنی احکامی که از یک منبعی صادر شده است که این منبع حق دارد حکم الزامی تشریع کند.
اختلاف اساسی علوم انسانی اسلامی با تمام علوم انسانی غربی
اختلاف اول: اسلام منبعی برای الزام دارد و او خدای متعال است.
این اساس اختلاف ماست با چه؟ با کل بنیاد علوم انسانی غربی، از همین شروع میشود، از همین جا شروع میشود.
اختلاف ما یعنی اختلاف علوم انسانی اسلامی با تمام علوم انسانی غربی در یک اصل پایهای که ما معتقدیم یعنی اسلام و منابع دینی ما که منبعی برای الزام وجود دارد، منبعی وجود دارد در این جهان که حق دارد الزام کند و جز او حق الزام ندارد و او خدای متعال است و حق الزام او حق برهانی است یعنی با برهان اثبات میشود که او حق دارد الزام کند و این برهان را قرآن کریم بیان کرده است.
«هو الذی خلقکم ثم رزقکم[۱]» او آفرینندهی شماست پس میتواند به شما الزام کند.
«لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ[۲]» چون «له الخلق» پس «له الامر».
«وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ[۳]» چون «یخلق ما یشاء» است چون حق دارد آنچه میخواهد بیافریند پس حق دارد هم دستور بدهد و حق دارد الزام کند «و ربک یخلق ما یشاء».
«مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ[۴]» گزینش، یعنی گزینش رفتار از آن آنها نیست اوست که میتواند بگوید چه بکنید و چه نکنید، یعنی اوست که منبع حق انسانی است.
بعد میفرماید «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (۶۸) وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا يُعْلِنُونَ (۶۹) وَ هُوَ اللَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ (۷۰)[۵]»
این حق، حق اوست تنها «هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَ الْآخِرَةِ[۶]» هر چه خوبی و هر چه کمالات است از آن اوست در دنیا و در آخرت.
«وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۷]».
خوب در این سه آیه یک دستگاه معرفتی تبیین شده، در رابطهی با همین پایه و ریشه، از همینجا کار ما شروع میشود در مورد تحدید علوم انسانی اسلامی.
علوم انسانی، علوم انسانی است که معتقد است به این که در این جهان آفرینش و در جهان انسان، یک منبعی برای الزام وجود دارد که حق الزام دارد یعنی حق فرمان دارد، اوست که میتواند بگوید چیست که باید و چه چیز نباید و چه چیز میشود انجام بگیرد چه رفتاری الزامی نیست و چه رفتاری الزامی است حالا چه الزام، الزام وجوبی باشد یا الزام تحریمی، چه الزام، الزام باید باشد و چه الزام نباید و لذا این تعبیر باید و نباید خیلی رسا نیست در تبیین احکام فقهی، خوب معلوم شود که احکام فقهی ما بیش از باید و نباید است.
اختلاف دوم: در علوم انسانی اسلامی در خصوص رابطهی انسان با خود، منبع الزام فوق الانسانی است
خوب این در آغاز ما فقه را که اینگونه تعریف میکنیم که عبارت است از «مجموعهی احکام الزامی» این احکام الزامی، چه چیز را الزام میکند؟ چه چیزی را تبیین میکند؟ چه چیزی را مشخص میکند؟ رابطهی انسان با غیر انسان را، رابطهی انسان و خود و غیر خود را، حتی رابطهی انسان با خودش و این نکتهی دقیقی است که باز هم اینجا هم یکی از نقاط اختلاف مبانی علوم انسانی اسلامی است با مبانی علوم انسانی دیگر، خود اینکه انسان با خود باید چه کند این هم اختیارش دست کیست.
باز هم گفتیم الزامی که رابطهی انسان را با خود مشخص کند، اینهم باز الزامش دست خود انسان نیست چون اصلاً الزام، خوب دقت کنید، الزام احتیاج به منبع فوق الانسانی دارد اگر فوق الانسان نباشد نمیتواند الزام کند، اگر بنا باشد منبع الزام خودم باشم، هر وقت خودم الزام کردم خود من هم بتوانم این الزام را باز کنم.
اگر این رشته که دست من هست همان را که رشتهام میتوانم پنبه کنم.
اگر یک مطلب با اعتبار خود من مشروعیت پیدا میکند با الغای آن هم باید مشروعیتش منتفی شود چون نشأت از خودم گرفته شده، از خود من که گرفته شده خود من هم نفیش میکنم.
و از همین جاست که آنوقت یک دریا از مسائل همین جا باز میشود باب این دریا از مسائل که انسان نسبت به خود تعهد پیشین دارد یعنی تعهد فوق الانسانی یا ندارد؟ انسان تعهد پیش از انسان نسبت به خود دارد یعنی انسان که بدنیا میآید و به مرحلهی مسئولیت پذیری میرسد با یک مسئولیتهایی مواجه میشود که این مسئولیتها چه بخواهد و چه نخواهد آن مسئولیتها بر دوش او هست انسان مسئول متولد میشود نه اینکه این مسئولیتها را او بوجود بیاورد، نه مسئول متولد میشود، متعهد متولد میشود.
این یک دریا از مسائل علوم انسانی را بدنبال خودش دارد – عرض کردم ما فقط داریم چهار چوب مسئله را مطرح میکنیم – حالا
معنای استنباط
اگر چنین شد بگوئیم فقهی داریم که این فقه با این تعریف مطرح شده، خوب این فقه در کجاست؟ این فقه در منابع دینی است که باید از این منابع دینی این فقه استنباط بشود ما میگوئیم استنباط، یعنی چه استنباط؟
یعنی با دلیل باید اثبات شود، کلمهی استنباط واژهی بسیار دقیق و خوبی است یعنی ما نمیتوانیم از پیش خود چیزی را به منابع دینی منتسب کنیم باید اگر میگوئیم این مربوط به دین است، میگوئیم مربوط به خدا و پیغمبر است این باید دلیلش را از کتاب و سنت پیدا کنیم بی دلیل حق نداریم ما نسبت بدهیم.
که این معنا خوب در آن آیات کریمهی قرآنی زیاد تأکید شده است بر آنها «قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ[۸]» یک قضیهی حقیقیهی دارای دو شق، در اینجا مطرح شده که امر دائر بین دو شق است، بین دو گزینه است.
چون قبلش آیه این است که «وَ لاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هٰذَا حَلاَلٌ وَ هٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ[۹]» در همین رابطه است.[۱۰]
و «قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ[۱۱]» وقتی میگویید این درست است و این نادرست است بعد به خدا نسبت میدهید میگوئید اینجا الزام هست میگوئید آنجا الزام نیست – همان چیزی که در فقه یعنی الزام و عدم الزام – می گوئید اینجا الزام وجود دارد آنجا الزام نیست و به خدا نسبت میدهید.
تعریف اصول فقه و وجه نیاز به اصول فقه
اگر این را شما با دلیل بتوانید بگوئید خدا گفته است خوب میشود به خدا نسبتش داد «آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ» اگر اثبات اذن کنید، اثبات انتسابش به خدای متعال، اگر نشد و اگر نسبت دادید افتراء علی الله است «أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ» چون چنین است ما به اصول فقه نیاز داریم.
اصول فقه چه میکند؟ اصول فقه عبارت است از «مجموعهی قواعدی که دلیل را برای ما تقنین میکند» دلیل را تقنین میکند یعنی مجموعهی قواعد مربوط به دلیل بر همین احکام شرعی، دلیل بر این احکام الزامی یا غیر الزامی.
قواعدی که مربوط به چیست؟ مربوط به این دلیل است یعنی دلیل را قانونمند میکند این نشان دهندهی این است که پس بنابراین علم فقه ما یک علم قانونمند است و کاملاً منطقی است چون یک علمی است که مستند به یک علم دیگری است که آن علم تقنین میکند استدلال را و استدلال فقهی همیشه استدلال قانونمند و روشمند است.
پس اصول فقه عبارت از قانون است، عبارت از مجموعهی قوانینی است که این مجموعهی قوانین، قوانین دلیل بر حکم فقهی را بیان میکند.
خوب ما در دلیل بر حکم فقهی چه نیازی داریم؟ یعنی به چه چیز نیاز داریم؟ به دو چیز نیاز داریم:
- هم به خود دلیل نیاز داریم یعنی برای اینکه بتوانیم به یک حکم فقهی دست پیدا کنیم باید دلیلش را پیدا کنیم وقتی میگوئیم دلیلش را پیدا کنیم یعنی با دلیل بودنش برای ما ثابت بشود.
پس اولین چیزی که ما در استدلال حکم فقهی نیاز داریم اثبات دلیل بودن دلیل است یعنی دلیل بشود.
- حالا اگر دلیل، معلوم شد دلیل است میتواند دلیل باشد و میتواند اثبات کند الزامات شرعیه را، یک چیز دیگر نیاز داریم و یک قانون دیگر و یک دستهی دیگر از قوانین، قوانین مربوط به دلالت این دلیل.
حالا که دلیل ثابت شد دلالت دلیل بر مراد شارع باید این هم قانونمند بشود.
و لذا علم اصول فقه، علم به چیست؟ علم به این دو چیز است یعنی به قوانین این دو چیز، یکی قوانین دلیل یعنی اثبات الدلیل، یکی قوانین دلالة الدلیل.
لذا ما در همین علم اصول فقه در همین کتابی هم که از ما چاپ شده «اصول فقه نوین» خوب این را باز کردهایم اگر دوستان بخواهند میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
در تعریف علم اصول گفتهایم «هو العلم بقواعد الدلیل علی الحکم الفقهی اثباتاً و دلالتاً» علم به قواعد دلیل بر حکم فقهی است از نظر اثبات یا دلالت.
این هم اصول فقه.
تعریف علوم انسانی
می رویم سراغ علوم انسانی، علوم انسانی یعنی چه؟ علوم انسانی که ما میگوئیم، علوم انسانی که ما دنبالش هستیم.
علوم انسانی یعنی قواعد مربوط به رابطهی انسان با خود یا غیر خود، رابطهی نشأت گرفتهی از ارادهی انسان است.
علوم مربوط به انسان دو دسته اند
یعنی علوم مربوط به انسان دو دستهاند:
- یک دسته از علوم که مربوط به قوانین رفتارهای غیر ارادی است.
مثل علم پزشکی حتی بعضی از علوم روانشناسی اما علوم روانشناسی مربوط به روانپزشکی است یا چیزی شبیه به روانپزشکی که مربوط به روابط علت و معلولی است بین پدیدهها، حالا گاهی از آن تعبیر میکنیم به روابط مربوط به هستها یا قضایای توصیفی گاهی از آن تعبیر میکنند، حالا ما کاری به عبارتها نداریم، قضایای توصیفی این یک حوزه هست حتی اگر قضایای توصیفی مربوط به انسان هم باشد غالباً این قضایای توصیفی مربوط به روابط غیر اختیاری مربوط به انسان است.
آیا روابط اختیاری میتوانند قوانین جبری داشته باشند؟
حالا ممکن است این روابط توصیفی هم به شکلی در رفتارهای اختیاری هم جاری بشود منتها بر فرض آنکه روابط اختیاری میتوانند قوانین جبری داشته باشند، اینجا جای بحث است.
مدرسهی نجف
مثل مرحوم آقای صدر و امثال ایشان که معتقدند در روابط انسانی قانون علیت جبری حاکم نیست، این یک حرفی است حرف دقیقی هم هست میرزای نائینی، مرحوم آقای خوئی، عرض شود که مرحوم آقای صدر اینها این مدرسهی نجف معتقد به قانون عرض شود جبری بین در رفتارهای انسانی نیستند، در حالی که مدرسهی قم نه اینجا یک تفاوتی بین مدرسهی نجف و قم وجود دارد.
مدرسهی قم
مدرسهی قم معتقد به وجود قوانین جبری است مثل حضرت امام، علامه و آقای مطهری اینها همه معتقد به وجود رابطهی جبری در روابط انسانی حتی رابطهی انسانی اختیاریه هستند.
خوب اینجا دو مکتب است یعنی اینجا از جاهایی است که جای بحث دارد ما اینرا این مبحث را مفصلاً در کتاب علیت و آزادی آوردهایم و حتی تبیین تفاوت این دو مکتب و این دو دیدگاه، دو دیدگاه کاملاً مستقل است و عجیب است این که مدرسهی نجف را وقتی شما میروید دنبال میکنید این همهی اقطاب مدرسهی نجف معتقد به چه هستند؟ معتقد به نفی جبر هستند در رابطهی رفتارها با عللشان در حالی که مدرسهی قم معتقد به این رابطهی جبری است.
البته این رابطهی جبری نه به معنای آن جبری است که در مقابل اختیار است، نه یک جبری قائل هستند که این جبر را هم به اختیار منتهی میکنند حالا با یک تفسیر و تبیینی مفصل در این کتاب آزادی و علیت آمده، اگر یک وقتی میخواهید مراجعه کنید مفصل بحثش کردهایم هم نظریاتش را و هم اقوالش را، چون هم حرف غربیها و هم حرف شرقیها همهاش را آنجا بیان کردهایم.
آیا علوم انسانی مربوط به رفتارهای ارادی انسان است یا رفتارهای غیر ارادی را هم شامل می شود؟
حالا بحث ما این است ما که علوم انسانی می گوئیم علوم انسانی مربوط به رفتارهای ارادی انسان است نه رفتارهای غیر ارادی، لذا فرق بین علم طب که علم تجربی حساب میشود با علم مثلاً روانشناسی یا جامعهشناسی همینجاها پیدا میشود که علم طبیعی مربوط به چیست؟ مربوط به رفتارهای غیر ارادی انسان است یا حرکتها یا تحولات یا پدیدههای غیر ارادی حاکم بر وجود انسان است حتی علومی که به شکلی مربوط به انسان میشوند اما باز هم علوم تجربی مربوط به انسان هستند مثل فیزیک انسان یا شیمی مربوط به انسان و مربوط به کالبد انسان، اینها علوم هستند اما علوم انسانی بشمار نمیروند اگر چه مربوط به انسان هستند آن کسی که میگوید علم انسانی یعنی علم مربوط به رفتار انسان، آنهم رفتار ارادی انسان، این رفتار ارادی انسان همان است که موضوع علم فقه ما هست یعنی موضوع آن علمی است که از آن تعبیر کردیم به مجموعهی احکام الزامی.
خوب اگر اصول فقه – ما داریم حالا یواش یواش به نتیجه میرسیم – اگر اصول فقه عبارت از چیست؟ علمی است که به قوانین استدلال بر حکم فقهی را به ما نشان میدهد و اگر معلوم شد که حکم فقهی عبارت از الزامات مربوط به رفتارهای اختیاری انسان است البته الزام یا عدم الزام همانطوری که توضیح دادیم، آنوقت اینجا معلوم میشود که ما چگونه میتوانیم اولاً از فقه چگونه میتوانیم علوم انسانی را بدست بیاوریم بعد علم اصول فقه چه نقشی میتواند در اینجا داشته باشد.
لازمهی ورود به علوم انسانی اسلامی اجتهاد است
ما معتقدیم که علم فقه ما، یک وقتی یک کسی از من سؤال کرد که رابطهی علم فقه و علوم انسانی چیست؟ گفتم اتفاقاً رابطه بسیار تنگاتنگ است و لذا در عرصهی علوم انسانی اسلامی اگر یک کسی میخواهد وارد بشود تا مجتهد نشود نمیتواند واقعاً وارد علوم انسانی اسلامی بشود چرا؟ چون علوم انسانی را از کجا باید کشف کنیم و استخراج کنیم عمدتاً از احکام فقهی و ادلهی بر احکام فقهی کشف کنیم علوم انسانی را، البته بخشی از علوم انسانی را حالا من عرض میکنم.
قواعد علوم انسانی در سه حوزه از منابع دینی آمده
قواعد علوم انسانی در سه مجموعه از منابع دینی ما آمده است در سه مجموعه:
- یک مجموعه، مجموعهی مربوط به احکام اعتقادی و احکام مربوط به خلق آفرینش و انسان است، یک دسته از قواعد علمی مربوط به علوم انسانی در این دسته از منابع آمده است.
- دستهی دیگر از منابع، منابعی است که به طور مستقیم، بسیاری از قواعد مربوط به رفتارهای انسانی را به عنوان یک قاعده تبیین شده است در آن منابع، اینهم یک دسته از منابع.
- دستهی دیگر از منابع که عمدهی منابع هستند ادلهی بر احکام فقهیه هستند که ما میتوانیم علوم انسانی را از آنها استنباط کنیم، یا استنباط انّی یا استنباط لمّی، یعنی از یک حکم فقهی یا از مجموعهی احکام فقهی، مخصوصاً فقه نظام.
مراحل فقه (فردی و اجتماعی)
اینکه ما در مباحث فقه نظام آمدیم بحث کردهایم که ما دو گونه فقه داریم یا دو مرحلهی از فقه داریم:
- یک فقهی که مخاطب حکم شرعی در این فقه فرد است بماهو فرد یعنی فرد لا بقید الاجتماع مع فردٍ آخر
- یک دسته از احکام فقهی، این احکام فقهی متوجه به فرد هستند اما بقید اجتماع، حالا البته اینجا ما گفتهایم این قید اجتماعی که ما گفتهایم، در حقیقت ما یک انسان کلان داریم، گفتهایم انسان بقید الاجتماع تبدیل به یک انسان دیگری میشود حالا این حرف باز هم علم الاجتماعی است که خودش یک ادعای مربوط به علم الاجتماع اسلامی است که ما معتقدیم که در علم اجتماعی اسلامی بشر و انسان متولد که میشود با شخصیت فردی در خانواده بار میآید منتها بتدریج وقتی وارد جامعه شد شخصیت دیگری را آنجا پیدا میکند.
- یا میپذیرد شخصیت اجتماعی را و تبدیل میشود به چه؟ تبدیل میشود به بخشی از شخصیت اجتماعی.
- و اگر نپذیرد به دو حال در میآید:
- یا نفاق
- یا تقیه
گفتیم این دو باهم متضادند یعنی یا شخصیت درونی او، یا شخصیت صالحی است یا در جامعهی فاسدی نمیخواهد شخصیت این جامعهی فاسد را بپذیرد اینجا ناچار به تقیه میشود و تقیه همین است.
معنای تقیه
تقیه عبارت از چیست؟ صیانت هویت فردی صالح، در کجا؟ در یک هویت جمعی ناصالح، این است معنای تقیه و بسیار اصل مهمی است و اصل اسلامی است سنی و شیعه هم ندارد و یک اصلی است که در روایات اهل سنت در رابطهی با تقیه گاهی قویتر از روایات شیعه است در رابطه با تقیه، اصلاً نص داریم که «التقیة الی قیام الساعة» که این نص در روایات اهل سنت آمده است.
به اضافهی خود قرآن کریم که «إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً[۱۲]» خلاصه تقیه این است.
معنای نفاق
ضد تقیه چیست؟ هویت شخصی فاسد در یک جامعهی سالم، با یک هویت جمعی صالح.
خوب این فاسد است در این محیط جمعی صالح ناچار است برای خودش یک پوشش صالحی انتخاب کند در حالی که در درون این پوشش صالح یک هویت فاسدی وجود دارد، این میشود نفاق.
نفاق ضد تقیه است
نفاق ضد تقیه است، گاهی به ما میگویند شما که تقیه میکنید شما منافقید، نه نفهمیدهاند نه معنی نفاق را فهمیدهاند و نه معنی تقیه را، تقیه عنصر کاملاً ضد نفاق است یعنی تقیه عنصر مناقض یا پدیدهی ضد نفاق است در حقیقت.
در صورت استنباط صحیح احکام فرد بقید الاجتماع، مدالیل التزامی پیدا میشود
حالا کار به این جنبههای علم الاجتماعی نداریم ولی به هر حال یک سری احکامی است که این احکام مربوط به انسان و فرد بقید الاجتماع است، این احکام مربوط به فرد بقید الاجتماع، خیلی از این احکام احکامی است که اگر خوب استنباط بشود و خوب تأمل در ادلهاش بشود مدالیل التزامی دارد.
معنای مدلول التزامی
حالا شما چون طلبه هستید میدانید مدلول التزامی یعنی چه؟ یعنی یک معنایی در این دلیل نهفته است که این معنا لوازمی دارد گاهی این لوازم، لوازم علّی است یعنی این مطلبی که در این دلیل بر حکم فقهی آمده، این کاشف از علتی است در درون جامعه یعنی وقتی فرض کنید که گفت «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ» این یک مدلول مطابقی دارد که نهی از چیست؟ از نهی از ترک امر به معروف و نهی از منکر بعد میگوید «فیولی» اگر به این امر عمل نکنید این نتیجه بار میشود، خوب این کشف میکند از چه؟ از یک قانون، این قانون دیگر قانون علم الاجتماعی است، قانون مربوط به علوم انسانی است اما یک حکم فقهی است، حکم، حکم فقهی است و کشف از چه؟ کشف از یک رابطهی علم الاجتماعی و یک رابطهی قانونمند توصیفی در جامعه میکند معلوم میشود جامعهای که در آن جامعه این فرهنگ موضعگیری در برابر پستیها، این فرهنگ شایع نشود جامعهی بی تفاوت در برابر ضد ارزشها به تدریج به کجا منجر میشود؟ به حاکمیت بدترینها، این مسألهی مهمی است این یک اصل علم الاجتماعی است، قانون است، باید تبیین بشود، باید کشف بشود، باید بحث بشود که چگونه این به او منتهی میشود این را گفتهاند نصوص شرعیهی ما، آنوقت نمیتوانیم بگوئیم ما علوم اجتماعی نداریم، علم انسانی اسلامی نداریم، بلکه داریم، خیلی از این علوم انسانی عرض کردم از احکام فقهیه استنباط میشود یعنی یک حکم فقهی بیان شده و این حکم فقهی گاهی تعلیل شده، ما از علت، از علتی که بیان شده به یک قاعدهی علم الاجتماعی، به یک قاعدهی علوم انسانی میرسیم.
گاهی یک نتیجهای بیان شدهاست برای یک مطلبی، ما از نتیجه باز به یک قاعدهی مربوط به علوم انسانی میرسیم، خوب اینها در قاعدهی این استدلالها در کجا بیان شده است؟ در اصول فقه بیان شده است.
تبیین قوانین مربوط به استنباط معانی از ادلهی شرعیه به عهدهی علم اصول فقه است.
در اصول فقه قوانین دلالت بر مدلول مطابقی، قوانین مربوط به دلالت التزامی تبیین شده است مدلول التزامی چیست؟ چه وقتی میتواند معنای یک دلیل دلالت التزامی داشته باشد، اگر دلالت التزامی یک دلیل با دلیل دیگری تعارض پیدا کرد چه حالی پیدا میکند؟ اگر مدلول مطابقی یک دلیل با دلیل دیگر تعارض پیدا کرد و مدلولهای مطابقی ساقط شدند تکلیف مدلول التزامی چیست؟ مگر اینها چیزهایی نیست که در اصول فقه بحث میکنیم؟
پس در اصول فقه بحث میکنیم از قوانین مربوط به استنباط معانی از ادلهی شرعیه، این استنباط معانی آنجایی که حکم، حکم فقهی باشد و معانی التزامی داشته باشد که البته ما باز هم در اصول فقه این معانی التزامی را باز کردیم، تشریح کردیم، اقسام این معانی التزامی را، اینها مباحثی است که در اصول فقه کاملاً باز شده است.
وجه نبود معانی تضمنیه منطقی در علم اصول
خوب معانی التزامی، در منطق ما معانی تضمنیه هم در کنار مطابقی و التزامی داریم اما در اصول ما معانی تضمنی نداریم چون معانی تضمنیه در علم اصول از معنای التزامیه حساب میشود.
برای کشف علوم انسانی اسلامی نیاز به سه نوع منبع داریم که قوانین دلالتی دلیل و اثبات دلیلی آنها را علم اصول تبیین میکند.
اصول کار به این دارد که دلیل یک معنای مستقیم دارد و یک معنای غیر مستقیم دارد معنای غیر مستقمش میخواهد معنای تضمنی باشد یا میخواهد التزامی باشد به اصطلاح منطق فرق نمیکند.
خوب اینها قوانینش بوسیلهی اصول فقه تبیین میشود حتی قوانین مربوط به علوم انسانی را اگر بخواهیم از ادلهی شرعی مربوط به عقائد استنباط کنیم یا از ادلهی شرعی مربوط به تبیین خود یک قاعده به طور مستقیم.
گفتیم سه منبع یا سه حوزهی استدلال برای کشف علوم انسانی داریم از منابع دینی:
یک حوزهی روایات یا ادلهی مربوط به اعتقادات و کونیات و اینها.
یک مجموعهی ادلهی مربوط به فقه و فقهیات که اخلاق جزء این است، اخلاق خارج از فقه نیست.
یک دسته هم از ادلهی شرعیه داریم و از منابع شرعیه داریم که به طور مستقیم قاعده بیان کرده است، قواعدی که مربوط به علم الاجتماع است یا قاعدهی مربوط به روانشناسی است اینها تبیین شده به طور مستقیم.
لذا گفتیم سه دسته منابع ما برای کشف علوم انسانی اسلامی داریم.
برای کشف علوم انسانی اسلامی از هر سه نوع منبع، ما نیاز به قوانین دلالتی داریم که در علم اصول فقه این قوانین دلالت دلیل تبیین شده است و حتی قوانین اثبات دلیل که در اصول فقه باز هم تبیین شده است.
ما بهرحال اگر بخواهیم چیزی را به اسلام نسبت بدهیم باید این دو کار را انجام بدهیم:
- یکی اینکه اثبات کنیم این دلیل، دلیل است که بر اساس این دلیل میشود یک مطلبی را به خدا و پیغمبر نسبت داد یعنی به اسلام نسبت داد و بگوئیم بله این علم انسانی اسلامی است که این اسلامی یعنی خدا گفته، این است معنایش، یعنی باید با دلیل اثبات بشود.
- هم قواعد دلیل بودن دلیل را ما باید از اصول فقه بگیریم، قواعد اثباة الدلیل به تعبیر ما و هم قواعد دلالة الدلیل.
و لذا روشن شد که جایگاه علم اصول فقه در علوم انسانی اسلامی چه میتواند باشد و گفتیم هم بهتر این است که بگوئیم علوم انسانی اسلامی و چیزی به نام اسلامی سازی علوم انسانی را ما نمیفهمیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] روم، ۴۰ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ»
[۲] اعراف، ۵۴
[۳] قصص، ۶۸
[۴] همان
[۵] قصص ۶۸-۷۰
[۶] قصص ۷۰
[۷] همان
[۸] یونس، ۵۹
[۹] نحل، ۱۱۶
[۱۰] نکته: به نظر میرسد که قبل آیه که استاد فرمودند اشتباه است چون آنچه که استاد قرائت فرمودند مربوط به سورهی نحل است در حالی که قبل آیه چنین است «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَ حَلاَلاً» که آیه ۵۹ سوره یونس است.
[۱۱] یونس، ۵۹
[۱۲] آل عمران، ۲۸آآاآ
true
true
true
true