
بی تردید باید گفتمان «نصرت ولی» را رکن مقوم اندیشه سیاسی شیعه دانست و همه حرکت ها و نظام سازی ها، در مسیر تمدن الهی از این رهگذر معنا پیدا میکند و فرق اساسی الگوهای سکولار و غیر سکولار در همین مقوله است به عبارتی ممکن است یک حکومت حتی با شعار پیاده سازی احکام اسلام تشکیل شود ولی به واسطه عدم ابتنای ساختار و ارکان و قواعد آن بر «ولایت» و «ولایت مداری» چیزی جز پوسته و ظاهری قشر از اسلام نباشد که نمونه های آن در اطراف ما به وضوح قابل مشاهده است.
سلسله نشست های «گفتمان نصرت» به همت مرکز مطالعات راهبردی فقه حکومتی، در مسیر تبیین و واکاوی این مهم، به صورت مستمر در مجامع مختلف برگزار میشود.
متن حاضر مشروح سخنان مسئول مرکز مطالعات راهبردی فقه حکومتی در تبیین ضرورت و جایگاه نصرت و گفتمان سازی آن در جامعه است که به تفصیل ارائه میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع جلسه: تبیین گفتمان نصرت
همه میدانند که کاری باید انجام شود. سوال در مورد این است که چه کاری باید انجام داد؟ اما آن کاری که اولین و آخرین کار است و تمام کارها باید ذیل آن تعریف شود چیست؟
یک بار برای همیشه باید در مورد آن گفتگو شود. ذهنها را منظم کنیم بر اساس آن نظم و انتظام، خودمان را جانمایی کنیم. واقعاً یک سوال همیشه هست که در این اولویت بندی، آیا اولویتها نسبی است؟آیا کاری هست که اگر به آن متلتزم بشویم تمام چیزهایی که برای ما مطلوب است محقق شود؟؛ تکلیف به نحو اتم امتثال شده باشد و دیگر دغدغه کم و کیف و مصداق آن را نداشته باشیم؟ یعنی آیا ما شاه کلید در فضای عمل به تکلیف داریم؟ تکلیفی که اگر امتثالش کردیم تمام چیزهایی که مطلوب ما است محقق شده باشد و اگر ترکش کردیم هرکار دیگری نیز انجام داده باشیم هدر رفته است و به هدفمان نرسیم؟ برای اینکه این قضیه روشن شود باید ابتدا به مبانی خودمان برگردیم.
آیا اعتقاد به ولایت تشریفاتی است یا واقعی؟
در اثبات خدا و ولایت الله و ولایت پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) و ولایت امام زمان (علیه السلام) هیچ بحثی لازم نداریم. یک سوال اینجا پیش میآید که آیا ولایت امام زمان حقیقی است یا تشریفاتی. امام زمان حاکم است یا نیست؟ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اَللّهِ ﴿النساء، ۶۴﴾ یک حقیقت هست یا نیست؟
همین جا ما مسیرمان را با هر کس دیگری که با مبنای ما همراه نمیشود جدا میکنیم؛ امام زمان تشریفاتی است یا واقعاً قرار است اطاعت بشود. اگر گفتید امام زمان اطاعت دارد حقیقتاً، امام زمان مانند مسیح نیست که فقط یک آرمان درونی باشد یک تشفی خاطر معنوی باشد؛ اطاعت و عصیان دارد؛ خوب این اطاعت کجای کار ماست؟ کدام کار ما الان عصیان از امام زمان است؟ کدام انقیاد است؟ بالاخره اطاعت دارد یا ندارد؟ به قول مرحوم حضرت آیت الله مصباح رحمت الله علیه یک دفعه در همین جلسات اخلاق چهارشنبه فرمودند که تعارف را بگذارید کنار یک بار این قضیه را برای خودتان حل کنید و بگذارید کنار. تعارف با خودمان نکنیم یک عمر بدویم بالاخره سوال اینجاست که آیا امام زمان اطاعت دارد یا ندارد.
اگر گفتید امام زمان علیه السلام اطاعت دارد و امام زمان علیه السلام برنامه دارد و زندگی و حیات من به برنامه امام زمان ارتباط دارد.به تحصیل من[ارتباط دارد]، این که برنامه امروز صبح تا شب من چگونه بگذرد به برنامه امام زمان ارتباط دارد. من مأمورم از برنامه امام زمان مطلع باشم و در مسیرش حرکت بکنم و تسهیلش بکنم. حال سوال دیگری پیش میآید که اطاعت امام زمان به چه چیزی است. برنامه امام زمان چیست؟ و توسط چه کسی اجرا میشود؟ [اکتفاء به] این تکالیف عام که آدم خوبی باش و برو صدقه بده و نمازت را بخوان و به کسی ظلم نکن و پرندهها را اذیت نکن این اطاعت امام زمان هست؟ این با برنامه داشتن امام زمان جور در نمیآید. یعنی اتفآقات روز تاثیری در این دارد که به حیوانات ضرر بزنید یا نزنید و نمازتان را بخوانید؟ هزار سال پیش این [تکالیف] بوده است و الان نیز هست.
امام زمان برای رسیدن عالم به اهدافش برنامه دارد
پس از اینکه میگوییم امام زمان در روز برای پیشبرد اهداف عالم برنامه دارد؛ جریان ابلیس در مقابل برنامه امام زمان برنامه دارد؛ برنامه امام زمان با برنامه جریان طاغوت تنظیم میشود؛ این واقعیتها کجای کار من است؟ [التزام به آن] روی زمین کجاست؟ چرا حرفی میزنیم که پای آن نمیایستیم؟
از اینجا به بعد مسیر ما با امثال انجمن حجتیه یا کسانی که ولایت امام زمان علیه السلام را قبول ندارند یا ایشان را واجب الاطاعه نمیدانند یا ایشان را دارای برنامه نمیدانند، جدا میشود.
قرار است این اتفاق در برنامه امام زمان از کجا رقم بخورد. این جمله اول است که خودش تفصیل دارد و یک دوره است.
جمله شماره دو: این است که این برنامه، این دستور توسط یک ساختار معین و مشخص در عالم در حال اجرا است.
مجرای اراده ولیعصر علیه السلام ولی فقیه است و لاغیر. نه ولات فقها و نه فقهای جامع الشرایط بلکه فقیه جامع الشرایط متعیناً نه لا علی التعیین؛ ولی فقیه متعیّن مجرای اراده ولی عصر هست. [ولی فقیه] چگونه تشخیص داده میشود و چگونه تصدی میکند و چگونه ارتباط دارد با آنها فعلاً کاری نداریم. البته اینجا بحث بابیت نمیکنیم خودشان امر کردند که کسی که این خصوصیات را دارد (فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ[۱]) حجت من بر شماست. او کیست؟ به تعبیر امیرالمومنین (إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ[۲]) آن کسی است که در برنامه امام زمان، اصول و سیاستهای امام زمان، اعلم است اتقی است و اقوی است. این خصوصیات را باید داشته باشد و در این خصوصیات بالاترین رتبه را در پیشبرد برنامه حضرت دارد. اعلم را هم به معنای جامعه مدرسین نمیگیریم که در محذوراتی افتاده است که چند نفر را به عنوان اعلم معرفی کند میدانیم که تکویناً و ثبوتا فقط یک نفر اعلم است ولو حالا نتوانیم تشخیص بدهیم. پس اقواهم و اعلمهم متولی این امر است و بقیه موظف هستند که به او کمک کند.
وهابیت اعتقاد متفاوتی دارد میگوید برای ارتباط با خدا واسطه ای نیاز نیست و بدون وساطت با رسول خدا و اهلبیت صلوات الله علیهم باید با خدا مستقیم ارتباط گرفت. آیا درون شیعه هم چنین اعتقادی هست؟ چرا واسطه برای ارتباط با امام زمان قرار بدهیم؟ امام زمان مثل خدا کلام ما را میشنود و ما را میبیند، چرا باید فقیه را واسطه قرار بدهیم؟ مثل اعتقاد جریان مکتب ایرانی، آقای مشائی و احمدی نژاد و امثال الهی قمشه ای
اما اعقتاد شیعه و فرمایش اهلبیت چیز دیگری است. میفرماید در مسائل به فقه عالم به احکام و حافظ دین رجوع کنید.
نتیجه فرمیشات ایشان این است که ولایت ولی عصر در زمان غیبت از طریق ولی فقیه اعمال میشود و اطاعت از امام زمان در اطاعت از ولی فقیه است.
مهمترین تکلیف مومنین در عالم هستی نصرت امام معصوم است
جمله شماره سه: مهمترین تکلیف مومنین در عالم هستی نصرت امام معصوم است. هیچ تکلیفی در عرض نصرت امام زمان تعریف نمیشود هیچ تکلیفی در هیچ عصری در عرض نصرت امام معصوم قرار نمیگیرد.
(بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة)
اسلام بر پنج رکن نماز و زکات و حج و روزه و ولایت بنا شده و به هیچ تکلیفی مانند ولایت فراخوانده نشده
اگر قرار به نصرت اباعبدالله درکربلا باشد، اگر بلند بشوی بروی نماز بخوانی در روز قیامت به عنوان لشکر یزید محشور میشوی. نماز خواندی یا قران خواندی؛ وظیفه شما نصرت ولی بود. در تزاحمات بین نصرت با هیچ تکلیفی تعارض و تزاحم مستقر نخواهیم داشت. نصرت ولی عصر به چه چیزی است؟ به نصرت برنامه ایشان. نصرت برنامه ایشان به چه چیزی است؟ به نصرت مجری برنامه ایشان. پس نصرت ولی فقیه جامع الشرایط که مجری برنامه ولیعصر است اهم تکالیف مسلمین بلکه بشر در عصر غیبت است.
نصرت مالک اهم تکالیف اهل مصر بود. نصرت مسلم در کوفه اهم تکالیف اهل کوفه بود. آن زمانی که کوفه میزبان حضور مسلم بود و همه موظف به نصرت مسلم بودند، هر کاری غیر از نصرت مسلم غلط بود ولو اینکه آموزش قرآن به بچههای کوفه باشد ولو اینکه کار جهادی باشد ولو اینکه اطعام فقرا باشد، ساختمسکن باشد کار بر روی حجاب مردم باشد. هر کاری در عرض نصرت مسلم در فرض حضور مسلم حرام است. اگر هرکسی وظیفه اش نصرت باشد و نصرت را ترک کند، مفسده ترک نصرت گریبانگیر او است. یعنی اگر کسی وظیفه اش نصرت حضرت امام خمینی بعد از قیامش بوده باشد. به واسطه ترک نصرت، مثلاً به هر دلیلی بوده باشد مثل اینکه قصد داشته است شراب فروشیها را ببندد، سینماها را تعطیل کند، بر روی حجاب مردم کارکند، نماز یاد مردم بدهد امام را ترک نصرت کرده است. حتی اگر چهار تا سینما تعطیل کرده چهارتا شراب فروشی را بسته چند نفر را محجبه کرده است به هزار نفر قرآن یاد داده است اما اگر نصرت امام کرده بودند مثلاً قیام ۵۷ سال ۵۰ اتفاق میافتاد یا ۴۵ اتفاق میافتاد. ترک نصرت کرد در حالی که حضرت روح الله در ۲۲ بهمن تمام شراب فروشیها را در همان لحظه تعطیل کرد. تمام سینماها در ثانیه تعطیل شد تمام بی حجابیها از تظاهر به بی حجابی بازداشت و همه این اتفآقاتی که به خاطر ترک نصرت به تاخیر افتاده اگر نصرت میکرد زودتر انجام میشد؛ [این فرد به واسطه ترک نصرت] در تمام آنها شریک است در تمام خونهایی که در این ده پانزده سال عقب افتادن انقلاب، ریخته شده شریک است. ترک نصرت این طوری است.
حضرت امیر در خطبه ۲۱۶ که مغز نهج البلاغه است قلب نهج البلاغه است میفرماید(َ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي) بزرگترین واجب و حق الهی حق ولی بر مردم است؛ حال رعیت باید چیکار کند؛ باید پای کار ولی استقامت کند. میفرماد ( وَ لَا تُصلِحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّة) البته اینجا تَصلُح نخوانید نهج البلاغه که خودش اعراب ندارد آن کسی که اعراب زده است اشتباه زده. تَصلُح یعنی امیرالمومنین اصلاح نمیشود مگر به اصلاح مردم که این غلط است. باید بخوانید تُصلحُ یعنی امیرالمومنین هم که باشی نمیتوانی اصلاح کنی مگر اینکه مردم استقامت کنند.
البته خود حضرت نیز در ادامه میفرمایند مشخص نیست چرا محققین اصلاح نکردند. بعد از آن حضرت میفرمایند؛ حالا اگر استقامت کردید پای راه من و مرا نصرت کردید، تمام آن چیزی که به دنبالش بودید برایتان حاصل میشود. میخواستید شراب فروشی را ببندید؛ یک شبِ تعطیل میشود. نمازخواندن، عدالت برقرار کردن، مشکل اقتصاد را حل کردن، دریک کلام پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. حضرت میفرمایند (فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ (نظامات دین پیاده میشود) وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ (سنن در رگ و ریشههای جامعه جاری میشود. کدام موسسه میخواهد ادعا کند که من میتوانم در مقیاس امت اسلامیاجرای سنن کنم . نهایتاً میگوید: من نماز یا حجاب و امر به معروف آن هم در همین هزار و خورده ای نفری که مخاطب من هستند را اصلاح میکنم.) فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء) امید در بقاء دولت حق ایجاد میشود و دشمنان ناامید میشوند.
و اگر ترک کردی یازده تا مفسده حضرت میشمارند؛ سلبریتیها بر شما مسلط میشوند، فحشاء راه میافتد. ظلم فراگیر میشود.
ترک چه چیزی کردی؟ ترک نصرت ولی. به جایش چه کاری انجام دادی؟ بر روی نماز کار کردی. چه اتفاقی میافتد؟ مردم بی نماز میشوند.
چه کار کردی؟ ترک نصرت ولی. به واسطه ترک نصرت مردم بی حجاب میشود. حالا چه کار کنیم مگر کار بر روی حجاب نصرت حضرت آقا نیست؟ از اینجا به بعد مهم است. آقا نماز خواندن هم نصرت است؟ بله نماز خواندن هم نصرت است. (اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد)
اگر ولی را نصرت کردید به هر صلاحی که بخواهد در جامعه خواهید رسید
ولی حضرت میفرماید گام اول از نصرت که اگر ترکش کردی بقیه هم فایده ندارد (التناصح فی ذلک) به یکدیگر بگویید که وظیفه تان نصرت امام هست. وقتی مسلم در کوفه هست، شما هرچه هم پشت سر مسلم نماز بخوانی ولی کسی را یار مسلم نکنی هیچ فایده ندارد.
البته همین پشت سر نماز خواندن نصرت هست، خود سیاه لشکر شدن هم نصرت است ولی اگر کسی را نیاری باز مسلم کاری از پیش نمیبرد. آقا من شمشیر مسلم رو میتوانم تیز کنم؟ بله ولی مسلم میگوید شمشیر من را بخوای تیز کنی، اسب من را بخوای تیمار کنی، اینکارها بقیه هم میتوانند انجام بدهند؛ تو برو درب خانه مردم را بزن مردم را بردار بیار. آنها که آمدند داخلشان شمشیرتیزکن هست، اسب تیمارکن هم هست، اینکه حضرت صدیقه طاهره درب تمام خانهها را میزنند تا مردم بیایند. اگر مردم بیایند کار راه میافتد. حالا مردم را فقط بیارند؟ نه هرکسی که دعوت کردی بهش بگو تا دیگران را دعوت کنند. ما میگوییم دعوت کنید دیگران را تا دعوت کنند دیگران را برای نصرت ولی. به این میگوییم گفتمان نصرت.
یعنی جامعه به جای اینکه دغدغه اش فقط حجاب و مفاسد اجتماعی، جمعیت و اقتصاد مقاومتی و … باشد-اینها را بدین دلیل گفتم که در کلام حضرت آقا هست؛ تا سوال ایجاد کند- دغدغه اش این باشد که چرا همه حرف آقا را گوش نمیدهند؟ چرا آقا را نمیشناسند؟ چرا حرفهایش را گوش نمیدهند؟ چرا حرفهایش را که گوش میدهند نمیفهمند؟ چرا حرفهایش را که میفهمند نمیدانند چطور باید انجام دهند؟ چرا آنهایی که میخواهند انجام بدهند نمیتوانند انجام بدهند؟ دغدغه ما باید این باشد.
نصرت عام و نصرت خاص
به همین اینها میگوییم نصرت عام. یعنی وظیفه ای داریم که همه در صبح عاشورا یار اضافه کنیم به لشکر اباعبدالله والا اگر نماز هم بخوانید ترک نصرت کنید میشوید خواجه ربیع. یعنی ترک نصرت کردید و نگاه کردید یا ترک نصرت کردید و سنگ زدید. همه ترک است دیگر. پس همه را دعوت کردیم بیایند پای کار مسلم.
بعد از آن میشود نصرت خاص، نصرت خاص فرع نصرت عام است. حالا که آمدیم چیکار کنیم. مسلم میگوید رفتی به همه بگویید؟ میگوییم بله به همه گفتیم دارند میآیند. تا قبل از این که همه بیایند من بودم و مسلم، نصرت عام را ترک کرده بودم به مسلم میگفتم یه کاری بگو که من انجام بدهم. مسلم هم نگاه میکرد که این چه کاری میتواند انجام بدهد. میگفت اگر میشود بیا نماز بخونیم. یک آب بریز من وضو بگیرم. مسلمیکه هیچ یار ندارد نصرت خاصش هم این میشود که یک آب بریز من وضو بگیرم. ولی مسلمیکه یار آمد پای کارش، نصرت خاصش عوض میشود خوب حالا که ۱۰۰ تا شدیم بریم داخل خیابانهای کوفه شعار بدهیم راهپیمایی کنیم. حالا که هزارتا شدیم برویم شیشههای قصر ابن زیاد را بشکنیم. حالا که ده هزار تا شدیم بریم ابن زیاد را بکشیم پایین و به اباعبدالله بگوییم بیایید امیر باشید. داستان مقیاس نصرت خاص عوض میشود با میزان نصرت عام. این کجا محقق میشود (حسن تعاون فی ذلک) باید تعاون کرد.
این وسط چهار تکلیف درست میشود.
- بخوانیم و بدانیم میشود معرفت تکلیف فردی
- عمل به تکلیف فردی
- دعوت دیگران به تکلیفشان
- کمک به دیگران در عمل به تکلیف شان
این چهار تکلیف همه است و استثناء هم ندارند، حضرت همان جا هم میفرمایند:
وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْه.
هیچ فردی نیست، هر چقدر هم بزرگ باشد، مقدم در حق باشد، مرجع تقلید باشد؛ بزرگتر از این نیست که در ادای این تکلیف کمک نخواهد. و هر چقدر هم که نزد افراد حقیر باشد و در چشمها کوچک باشد کمتر از این نیست که نتواند کمک کند یا دیگران در عمل به تکلیف کمکش نکنند.
این که حضرت آقا فرمودند صحنه رو جوری بچینید مثل جنگ که از دختر بچه ۸ ساله تا پیرمرد و پیر زن مسن جایشان معلوم بود و کمک میکردند. کافیه که شعور نصرت به ولایت رو بفهمد، نصرت را بفهمد به اندازه خودش کمک کند. این هم میشود نصرت خاص. صحنه نصرت خاص هم لحظه به لحظه در حال تغییر است. اگر کسی صحنه رو یک جور دیگر دیده باشد، خدای بدون ولایت دیده باشد، خدای بدون ولی و رسول دیده باشد، ولی و رسول بدون وصیّ دیده باشد، وصیّ بدون برنامه و امتداد دیده باشد؛ نتیجه اش این میشود که صحنه معاملات روزانه اش این طوری میشود که اگر طلبه باشد، فقط صبح میرود درس میخوند، بر میگردد میخوابد، دوباره صبح میرود درس میخواند مباحثه میکند، دوباره میخوابد ، دو باره صبح میرود درس میخواند مباحثه میکند میخوابد و قس علی هذا. اگر هم کاسب باشد، صبح میرود پول در میآورد نماز هم میخواند، فرد خوبی باشد نماز جمعه هم میرود و صحبتهای آقا هم اگر پخش میشود گوش میدهد… .
این که نشد برنامه.
ما میگوییم تعین دارد یک تکلیف نصرت عام برای همه در تزاحم نصرت عام با نصرت خاص هم، نصرت عام مقدم است.
یعنی اگه مردد شدید که بایستید در کربلا تیر بیاندازید برای اباعدالله علیه السلام یا بروید صد نفر رو بیاورید برای ابی عبدالله صبح عاشورا، باید بروید صد نفر آدم رو بیاورید کمک اباعبدالله. اون چیزی که فقهی است و چیزی که ما میفهمیم، اینست. مگر این که خود حضرت جلوی شما رو بگیرد و تکلیف خاص کند. اون یک حرف دیگر است.
اگر کسی این منطق تکلیف رو یاد گرفت، تکلیف خودش و تکلیف دیگران، نسبت خودش با نسبت دیگران به تکلیف، هیچ دوراهی ای پیدا نخواهد شد، مگر این که به ثانیه ای محل خودش را تشخیص میدهد. به ثانیه یعنی بدون دردسر. جای خودش رو تشخیص میدهد. شبهات موضوعیه خارجیه رو کاری ندارم. موارد خاص رو کار ندارم. مثل اینکه آدم نمیفهمد الان این آب است یا الکل یا چیز دیگه ای است. این ربطی به تکلیف ندارد. این جاها ممکن است توقف ایجاد بشود مقداری تا رفع شبهه بشود. البته اینجاها هم اصول عملیه کمک میکند آدم رو از حیرت در میآورد. اون وقت برنامهها رو میچینیم.
ما در انتقال این معنا، چند تا اصل از تکالیف رو باید همیشه در دست داشته باشیم. چون این یکی از اشکالات کار ماست که تمام درسهایی که در حوزه خواندیم در رفتارهای روزانه مان و فعالیتهای فرهنگیمان ربطش رو نفهمیدیم. تکلیف رو به ما گفتند، این اصولی که گفتند، فقه رو که گفتند کلامیکه گفتند، اینها کجای زندگی روزمره ما به درد میخورد؟ اشکال کار ما این بود. به ما این همه قواعد تکلیف، که کی بالفعل میشود؟ کی از فعلیت میافتد؟، فعلیتش در حق تو با فعلیتش در حق دیگران نسبتش با همدیگر چطور است؟ اینها روگفتند[ولی ما استفاده نمیکنیم.]
نصرت شد تکلیف. تکلیف من چیست؟ خب حالا من میخواهم نصرت کنم، [باید] گفتمان نصرت راه بیاندازم. چقدر؟ این نصرت رو به چه صورت انجام بدهم؟ گفته است به مبلغ جُهد انجام بده. یعنی بالا ترین سطحی که میتوانی. بالاترین سطحی که میتوانی یعنی چی؟ یعنی این تکلیفی که بلا معارض و بلا مزاحم است، اول، قرارش بدهی، بقیه تکالیف رو بیاری به اندازه ضرورت اونهایی که حجت برایشان آقامه میشود کنارش تعیین تکلیف کنی. نفقه عیال با همان قیدی که حضرت بهش زده است[۳] که اکثر همّ و اشتغالاتت را نفقه عیالت قرار نده که اگر اونها از اولیاء خدا باشند خدا هوایشان را دارد و اگر از دشمنان خدا باشند، چرا تو… ، با همان قیود. هر تکلیف دیگه ای که داری، تکلیفهای واجب بالذات که مال هویت غیر از هویت تولّی توست، اونها رو سرجای خودش قرار بده، بقیه زندگیت وقف امامت باید باشد.
مبلغ جُهد است . دوساعت به امام اختصاص میدهم در طول روز، این مبلغ جُهد نیست. روی مبلغ جُهد با ما احتجاج میکنند نه روی اصلش فقط. این که از اولیاء میپرسند که ماذا اُجِبتُم؟[۴] دو آیه قرآن داریم. یکی صیغه معلوم و یکی صیغه مجهول. ماذا اُجِبتُم به مرسلین میگویند. به خلق الله میگویند: ماذا اَجَبتُم؟[۵] به آنها میگویند چی به شما جواب دادند؟ به اینها میگویند چی جواب دادید؟ اباعبدالله گفته بود بیایید کمک من. آمد دوساعت خدمت کرد رفت.
میشه ضحاک مشرقی. هزار و خورده ای سال است همه دارند تف و لعنتش میکنند که خاک بر سرت. چه فرصتی رو از خراب کردی..! چی شد؟ دو سه ساعت اومد صبح عاشورا خدمتش رو کرد و رفت. آقا گفت میتونی بری؟ گفت بله اسبم رو بین نیزار گذاشتم، خداحافظ شما. رفت. گفت برو. جنگ جنگ تا پیروزی، منطقش اینه. نصرت نصرت تا تحقق وعده الهی. معناش این است. معنا ندارد قید بزنیم. تا زمانی که ولی عصر ع نصرت نیاز دارد ما وظیفمان اینست که نصرت کنیم. پس مبلغ جُهد باید بیاد وسط. حالا که مبلغ جُهد شد، به توان شد، یک ساعت در روز من برای امام زمان گذاشتم کنار یا دوساعت، یک ساعتم برای استراحت در کنار خانواده، یک ساعتم … ، نسبتش رو باید درست کنیم.
نصرت رهبر انقلاب تکلیف متعین دارای اولویت و اولیت برای مومنین
پس بافرض این که ما مکلفیم نصرت حضرت آقا کنیم و موظفیم که هیچ چیزی را در عرض نصرت برای حضرت آقا اولویت برایش قائل نشویم و موظفیم که نسبت همه امورات زندگیمان رو با نصرت حضرت آقا باز تعریف کنیم، داخل همین فرض میگوییم خب حالا من میخواهم نصرت فردی کنم. میپرسند این مبلغ جهدت است؟ یعنی این بالاترین سطحی است که میتوانی کمک برسانی به امامت؟ میگوییم نه، بالاترم میشد. – حالا من میخواهم این طوری پیش برم- میگه بالاتر میشد، چی بود؟ گفت ما مَثنی اگر قیام میکردیم، از فُرادی اثرش بیش تر بود. نصرتی که حاصل میشد بیش تر بود. إن کنتم عشرون صابرون اگر بودیم بیش تر از خلاصه ده نفر اثر میکرد. اگر اصبروا و صابروا و رابطوا رو ملتزم بودیم، اثرش از حرکت فردی، بیش تر بود. پس کار باید تشکیلاتی باشد. چون نصرت حاصل از کار جمعی و تشکیلاتی و شبکه ای، بیش تر از نصرت فردی است. پس مبلغ جُهد به نصرت شبکه ای و تشکیلاتی تطبیق میکند. پس تشکیل شبکه نصرت واجب است.
ما از تناصُح که حضرت میگویند ضرورت گفتمان نصرت را فهم میکنیم. از تعاون که میگویند ضرورت شکل گیری شبکه نصرت را. که از مجموع این دوتا جریان نصرت اتفاق میافتد. که حالا اینها چه جوری است، گفتمان چگونه ست، شبکه چگونه ست، بحثهای خودش رو دارد.
خب پس یک اصل ما که این گفتگو رو شکل داد اینست که: در تکلیف اهمّ، گزینش تکلیف مهم حرام است. مصداق: در جایی که امکان شکل گیری شبکه و تشکیلات وجود دارد، حرکت نصرت فردی حرام است.
سوال حضار: یک بررسی هم نیاز است که ببینیم امکان شکل گیری شبکه و تشکیلات وجود دارد یا نه.
استاد: صغروی بحث نداریم. ممکنه به لحاظ میدانی یه کسی بگوید نشد. مثنی و فرادی. خود خدا اجازه داده دیگر. ماکه دیگر…
مهم اینست که توقف نکنید به بهانه فُرادی بودن. «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله» وحشت نکن چون تنهایی بایستی کنار. مرخّص نداریم خیالتون راحت. استثنا ندارد، ترخیص ندارد، تعذیر ندارد، یک دانه هم بودی، نصف هم بودی باید کار کنی به اندازه نصف.
حالا میخواهیم کار کنیم. جو گرفتمان. آقا بزنید کنار من کار همه رو تنهایی انجام میدم. بازم نداریم. حرام است.
اصل دوم: تصدّی گری در جریان نصرت حرام است. یعنی چی؟ یعنی جو گرفتتش. تنهایی… همه امورات را داده دست رئیس کاروان. همه کارها رو خودم میکنم. خودم حرف میزنم،پیاده کنم، بعدش هم تایپ کنم، کتابش را چاپ کنم. خودم اعلامیه پخش کنم. خودم مجلس برگزار کنم و … انگار نه من کار مهمتری از همه این مراحل دارم و نه کسی دیگر وجود دارد که تکلیفش انجام این امور باشد.
نخیر آقا تصدی همه امور توسط شما حرام است.
چرا؟
خب تصدی گری باشد من که دست تنها هستم و زیر بار نصرت دارم تلف میشم کسی نیست پس همه کارها را خودم انجام میدم!
خب تلف بشی. تصدی گری کردی. حرامه. یعنی این که شما یک چک لیست جلوت بود. این چک لیست ده تا تکلیف شخص جناب آقای شما رو داشت. چرا این ده تا بود؟ و این ده تا با چی تنظیم شده بود؟ به مبلغ جُهد تنظیم شده بود. مبلغ جُهدت رو چک کردند، یه چک لیست گذاشتند جلویت. (بل الانسان علی نفسه بصیرة ولو القی معاذیره) عُذر و اینها هم مال این دنیاست. اون دنیا دستش میگوید آقا دروغ میگوید من نمیتوانستم. هنوز من میتوانستم. هنوز میتوانستم یک سیلی دیگه به دشمن بزنم. باید میزد ولی نزد. مبلغ جهدش یه سیلی اضافه بود ولی نزد. شکمش میگه این متونست یه لگد اضافه بخورد ولی نخورد. دروغ میگوید. من میتوانستم یه لگد اضافه بخورم. اعضا و جوارحش شهادت بر این میدهند که این کم گذاشت از نصرت. پس چک لیست است با این تنظیم میشود. مبلغ جُهدت رو تکاندن، چک لیست کردن گذاشتن جلویت. برا همه هم شده صد تا برا همه هم شده ده تا. هیچ فرقی نداره. مصداقش فرق میکند.
خب. من میخواهم این ده تا رو امتثال کنم. این ده تا رو میتونم جون بِکَنم بِکُنم یازده تا؟ نه. چون اگر میشد که از اول یازده تا بود.
اگر بخواهم تکلیف یه نفر دیگر رو تصدی کنم چه اتفاقی میافتد؟ مثلا دو تا تکلیف این آقای دیگر رو من بخواهم انجام بدهم. دیدم این آقا پنج تا تکلیفش زمین مانده است، دوتایش رو من بر میدارم انجام میدهم با افتخار میبرم جلو حضرت. نگاه کن آقا من این دوتا رو هم انجام دادم. میگه چک لیست خودت رو بذار روی میز. میگذارم رو میز. میگوید نگاه کن. دوتای آن خالی ماند. این دوتایی که تو باید انجام میدادی، ترک کردی رفتی دوتای مربوط به یکی دیگر رو انجام دادی. اون رو پاره کن بریز دور. این دو تا رو چرا ترک کردی؟ من لشکر چیدم، ارنج کردم، شرح وظایف و چک لیست دادم بر اساس جایگاهی که تو رو در آن قرار دادم. اینها رو میخواستم تو انجام بدهی. هنر کردی رفتی تکلیف یکی دیگه رو انجام دادی؟ حالا چه کسی بیاید تکلیف تو رو انجام بدهد؟ چرا بازی رو به هم میزنی؟ تو باید آن کاری که من میگویم رو انجام بدهی، نه هر کاری که دوست داری. پس فهمیدید چرا میگویم تصدی گری حرام است؟ چون لازمه اش ترک تکلیف است. لازمه تصدی گری ترک تکلیف است. این هم شد اصل بعدی.
خب. پس ما نسبت به دیگران وظیفه نداریم. پس این چه جور کار تشکیلاتی ای شد؟ مبلغ جُهد، جملگی شد فردی. میگوییم خیر.
چند تا از تکالیف اون چک لیستی که جلوی شماست، نوشته تعاون دیگران. تعاون یعنی این که بروی تکلیفشان رو انجام بدهی و بروی به جایشان نماز بخونی؟ نخیر.
باید تسهیل گری کنید نماز او را. گفت من نماز را فهمیدم بعد خواندم، بعد به دیگری گفتم بخوان و در خواندن کمکش کردم. اون چهار تایی که بالا اشاره شد
چهار تا تکلیف. فهمیدم، خواندم، به دیگری گفتم بخوان، در خواندن کمکش کردم. مثلا آب نداشت یا قرائت بلد نبود کمکش کردم. ولی به جای او نمیخوانم و تصدّی نمیکنم.
تشکیلات یعنی چی؟ تشکیلات یعنی مجموعه ای از انسانها که بر محور ولی برای نصرت ولی ، برای تحقق جریان اراده ولی به همدیگه دست میدن در عمل به نصرتشان و همدیگر رو یاری میکنند. تعاون رکن شکل گیری تشکیلات است در ادبیات ما. این هم شد نکته بعد.
اصل بعدی. خب ما میخواهیم کار رو انجام بدیم. میگوییم تا اینجای قضیه که فهمیدیم داستان، داستان تکلیف است، تصدی تکلیف خودم و تسهیل تکلیف دیگران به مبلغ جُهد لذا ساختاری هم که ازش در میاد، ساختار تشکیلاتی است، ما باید شبکه درست کنیم تا بتوانیم ذیل آن با گفتمان نصرت، جریان نصرت رو محقق کنیم، یک نکته دیگه ای خودش رو نشان میدهد.
این که در این الگو از ساختارهای ذهنی پوسیده قدیم خودمان باید بیاییم بیرون. در کار تکلیف محور با همین مقیاسهایی که گفتم، مبنا فقه الولایه و فقه الوکاله است نه فقه الاجاره.
الگوی کار تشکیلاتی در شبکه نصرت
الگوی کار تشکیلاتی بر این اساس نهضت است نه سازمان. الگویهای سازمانی براساس فقه الاجاره اند و برای جای خودشون لازم اند. اینجا الگو الگوی نهضتی است. الگوی کار تشکیلاتی در این ادبیات ، میشود نهضت . اینهایی که تا حالا خواندیم میشه الگوی کار نهضتی. به جای اینکه ماموریت محور کار بشود، تکلیف میشود محور. زمین تا آسمان در مقیاس کار فرق میکند.
شما در فقه الاجاره، تو سازمان کار را تعریف میکنی، فردی رو متولی آن کار اجیر میکنی، مئونه لازم برای آن کار رو برایش تأمین میکنی، حقش رو هم میدی، خرج کار خودتم، پول ساخت خونتم بهش میدی، اونم موظّفه متناسب کار کند و به تو گزارش بدهد. میشه ماموریت به قول خودشان mission statement و action plan و تخصیص بودجه و امکانات و بعد هم بیلان کار. این طرف چی؟ من که نمیخواستم نماز خودم رو بدهم که یکی دیگر بخواند. من نمازم رو میخوانم، اونم هم نماز خودش را. من پول آب وضوی خودم رو میدهم آن هم پول آب وضوی خودش رو. تو نهضت دیگه بودجه به کسی نمیدهند. پول تکلیف خودت است. البته در نهضت تعاون میکنند. دو طرفه است. حق الولاة علی الرعیة و حق الرعیة علی الولاة. این طرف هم هست دیگه. اینجا اصل چهارم درست میشه:
در نهضت اگر شما زیر مجموعه خودت رو تعاون کنی شبکه خودت رو توسعه دادی، اگر او تو رو کمک کند، تشکیلات تو رو توسعه داده است. که حالا بعدا اینها رو میشود باز کرد. ولی اینها رو دارم میگویم که بدانید تا ته داستان این منطق دارد کار رو شفاف میکند.
تمام ساختارهای تشکیلاتی، تمام برنامهها و اقدامها، تمام اولویتها و سیاستها، تمامش را این منطق دارد توضیح میدهد. اصلا قرار بود جمهوری اسلامیهمین کار رو بکند. جمهوری اسلامیقرار نبود سازمان باشد. قرار بود نهضت باشد. نهضت امام خمینی بود دیگر. الگوی کار نهضت یعنی این. نهضت سواد آموزی داشتیم نه سازمان نهضت سواد آموزی. جنگ نهضتی اداره شد. ارتشی اداره نشد. ارتش به معنای سازمان. سازماندهی نمیخواهد؟ چرا سازماندهی میخواهد. الگوی سازماندهیش همین است. بسیج سازماندهی میشود. خطا دارد اگه سازماندهی نشود ولی الگوی سازماندهیش این است. نه این که سازمان است. پول میگیرد تا برود بجنگد. کسی پول نمیگیرد تا برود بجنگد. تکلیفش جنگیدن است. اگه بهش بگویند پول بده تا خرج جنگ رو در بیاوریم باهمدیگر پول میدهند خرج جنگ رو میدهند. گریه میکنند از اینکه چرا نمیتوانند از پول خودشان اسب و نیزه بخرند. آیه را یادتان است؟ گریه میکردند.[۶] خودشان خرج خودشان رو برای جنگ میدادن. در نهضت خودتان باید خرج خودتان رو بدهید برای نصرت حضرت آقا. بلکه باید خرج پیاده شدن برنامه حضرت آقا و امام زمان رو هم ما بدهیم. دستگاه دستگاه یه چیز دیگری است. اصلا زمین تا آسمان ما اشتباه چیدیم. آقا میگه اینها جای اصلاح دارد، خیلی جای اصلاح دارد. الگوی کار نهضت.
سوال حضار: ماموریت گرایی قرار گرفت در مقابل تکلیف گرایی؟
استاد: بله.
البته ما فقه الاجاره را تعطیل نمیکنیم. فقه الاجاره سرجای خودش هست. در جای خودش هست. کار کرد خودش را داره. سازمان در جای خودش است.
نسبت نهضت با سازمان
فقط نسبت نهضت با سازمان این است که نهضت میتواند سازمانها را به کار بگیرد ولی سازمانها نمیتوانند نهضت را به کار بگیرند. مقیاس نهضت میتواند جهانی باشد ولی مقیاس سازمان نمیتواند جهانی باشد. به عنوان یک مثال عامیانه سازمان را تشبیه میکنیم به یک قطاری که یک لوکوموتیو دارد و ده تا واگون باری به آن وصل کردیم. این لوکوموتیو این ده تا واگن رو دارد میکشد. بنا به توان و قدرت خودش. نهایتا دوسه تا از آن واگنها سوخت و موتور برق و این چیزهایش را هم حمل میکنند. ولی بقیه یا مسافرند یا بارند، به نسبت ماموریتی که دارند. سقفش هم همین است که بالاخره ده تا بیست تا نهایتا صد تا واگن را بکشد.
در مقابل نهضت این طور نیست. یک قطار است با واگنهای خود کشش. لوکوموتیو اصلاً مئونه کشیدن نداره. بلکه میتواند موتور نداشته باشد اصلا لوکوموتیو. واگنها دارن هولش میدهند. لوکوموتیو فقه به همه واگنها میگوید که هم زمان کی ترمز بگیرید و کی گاز بدید. چقدر گاز بدید و چقدر ترمز بگیرید. حالا این لوکوموتیو ده تا واگن پشتش باشد یا هزار تا واگن. بله، اگه یک واگن خراب باشد این وسط کار را خراب میکند. باید آن را کنار میگذاشتیم. بر روی همه اثر میگذارد. وقتی که باید ترمز بکند یا وقتی که نباید ترمز نکند. وقتی همه دارن ترمز میکنند این گاز میدهد ، این یه حرف دیگری است.
این که میبینیم امام زمان علیه السلام برنامه دارد، بعد ما هم کنار برنامه امام زمان، کنار برنامه حضرت آقا خودمان برنامه داریم، مثل اینست که یک ریلی این وسط هست، یک قطار با واگنهای خودکشش روی آن در حال حرکتند، یک سری واگن هم پراکنده داخل بیابان اند، که مردم اند و میتوانند روشن بشوند و روی این ریل قرار بگیرند و به قطار متصل بشوند.
ولی ده نفر از ما میگوییم آقا این قطار قرار است برسد مثلا به مشهد ریل هم گذاشته شده است، مسیر هم مشخص است ، سکاندار هم هست دیدبان هم هست- آقا تعبیر به دیده بان ، سکاندار … همه این تعابیر را حضرت آقا نسبت داده – آن هم وجود دارد ما ده نفر داریم لوکوموتیوی که خارج از ریل است را با هم دیگر هل میدهیم به یک سمت مثلا اگه قرار بود این برود مشهد، خودمان از راهی که بلدیم ببریم مشهد حالا یکی این طرف میبرد و یکی طرف دیگر.
میگویی آقا چرا جان میکنی چی شده؟ میخواهم اقتصاد مقاومتی رو محقق کنم. خوب باشد! راهش این نیست. اقتصاد مقاومتی یکی از ایستگاههای داخل مسیر است، چرا تنهایی میخواهی ببری؟ نگاه کنید این ده سانت با ریل بالایی فاصله دارد اون ده متر است، همگی با هم زور بزنید، هل بدهید اینها را در ریل قرار دهید، این خودش میرود ، حضرت آقا اینها را میبرد.
همهی اینها که در این دشت پراکنده اند وظیفه اشان اینست که بقیه را یا سوار این قطار کنند یا اگر لوکوموتیو اند آنها را به این قطار وصل کنند ، حضرت آقا میبرد همه را، شما نمیخواهد هل بدهید به سمت مقصد، به جایش مردم را در ریل قرار دهید.
شما میخواهید شراب فروشی تعطیل کنید؟ تعطیل میشود. شما میخواهی حجاب مردم رو درست کنید؟ حجاب درست میشود. شما میخواهی مشکل جمعیت را حل کنید؟ حضرت آقا جمعیت رو درست میکند. تو فقط مردم رو بگو حرف این آقا رو گوش بدهند. وقتی این طوری شد، آقا که گفت جمعیت، مشکل جمعیت حل میشود، گفت اقتصاد مقاومتی، همهاش مشکلش حل میشود. تو چرا تنهایی زور میزنی ، سیستم دارد دستگاه دارد ریل دارد لوکوموتیو دارد ، بد فهمیدیم، همهی ما ایدئولوگ شدیم ، همهی ما شورای راهبری شدیم همهی ما مجری شدیم همهی ما ریل گذاری میخواهیم بکنیم. بابا همه اینها هست! درست شده! ما وظیفه مان اینست[که مردم را به ولی وصل کنیم]، این یعنی کار روی حجاب نکنیم؟ چرا کار کنید. جایی دیگر کار نکنیم؟ چرا کار کنید ولی خط اتصالش رو با نصرت مشخص بکنید میگوییم نسبتش با نصرت چی هست؟، -نصرت عام هم که سر جای خودش- این اگر شد نصرت خاص خط اتصالش رو مشخص میکنیم متصل میکنیم تا ببینیم از داخل آن نصرت خاص چقدر در میآید؟ کجای بازی هست؟ در نصرت خاص اگر اولویت نداشت خوب نمیرویم سمت آن؛ این در حالی است که نصرت عام را تعطیل نکرده باشیم، در فرض نصرت عام جایی دیگه اگر کاری در چک لیست ما قرار گرفت با مقیاس نصرت میرویم انجام میدهیم و الا نه.
حالا یک سوال اولیه ، تمام مجموعههای فرهنگی رو میرویم سراغشان یکی یکی سوال میپرسیم: نصرت عام کجای برنامه شماست ؟ میگوید نصرت عام چیه ؟ شما چقدر به گفتمان نصرت کمک میکنید؟ آقای نیروی انتظامیآقای دانشگاه فلان، آقای وزراتخانه فلان، آقای حوزه، آقای فلان موسسه…
نه درسش رو داریم، نه بحثش رو داریم، نه به طلبهها یاد میدهیم، نه طلبهها فکر میکنند اینجا پادگانه باید صبح تا ظهر پادگانی رفتار کنند و سربازی بیاموزند و از این خبرها نیست.
انقلاب خیلی رشد داشته است؛ اصلا ما محصول همین حوزه ایم ، بی انصافی نمیخواهیم بکنیم بزنیم زیر میز، ما محصول همین حوزهایم ، به برکت همین علما ما الان داریم این حرفها رو میزنیم، ولی خب صحنه رو داریم میبینیم و ضرورت را. با ضرورت جور در نمیآید نه اینکه با گذشته همسان است. این [حرف که وضع موجود در نصرت آقا با گذشته همسان است] خطا است این جفا است من منظورم این نیست.
نصرت خاص هم که خدا [میداند به چه شکل انجام میشود]، آقای موسسه نصرت عام که الحمدالله تعطیل. الان در کشور یکی رو معرفی کنید که دارد روی نصرت عام کار میکند. روی بسط گفتمان نصرت دارد کار میکند ، یکی که هیچ همه باید کار کنیم ولی یکیش هم بعید است به این راحتی پیدا بشود.
خوب حالا که شما داری کار میکنید این کجای نقشهی ولی است نصرت خاص که داری میکنی بیا ببینم اصلا جانماییش رو بگویید.
میگوید من دارم نصرت خاص میکنم میگم برادر من تو تا نقشه رو ندونی چطوری نصرت خاص میکنی.
فرق نصرت عام و نصرت خاص
نصرت عام و خاص با یک مثال دیگر آقا مردم این شهر نیاز به مسجد دارند ، همه را دعوت کنید به مسجد ساختن، این آقا که نمایندهی ولی فقیه است دارد مسجد درست میکند همه را بگویید بیایند کمک ایشان کنند تا مسجد بسازند (نصرت عام) مردم آمدند میخواهند مسجد درست کنند، دستگاهها ، نهادها …مجموعههای داخلی و فردی و خود جوش به اینها میگوییم آقا باید این مسجد ساخته بشود، یه عده از آنهایی که تصمیم گرفته اند در ساخت مسجد شما رو کمک کنند الان باید تعاونشان کنی، توانمندشان کنی که پلن اجمالی را به ایشان توضیح بدهی ، بعد که وارد کار شدند پلن تفصیلی رو به ایشان بگویی به اندازه ای که وارد کار شدند.
وقتهایت رو هم الکی صرف نکن یعنی فردی که هنوز وارد چرخهی ارادهی نصرت نشده و بیرون نشسته است؛ وقت تبیین پلن اجمالی را صرفش نکن چون میمانی، میشود تصدی، رهایش کن تسهیل در مورد او فعلیت ندارد.
فردی که در مرحلهی اجمالی هست الکی نقشه را برایش باز نکن ولو اینکه پر پر بزند. چراء؟ چون یک ساعت وقت جلسه است بعد فردی که پای دیوار دارد ماله میکشد باید بروی برنامه تفصیلی را به او بگویی. این که الان آمده دارد اتاق مسجد را میزند باید بروی نقشه کامل را به او بگویی: که اول سیم کشیها را انجام بده بعد سفید کاری کن بعد آنجاهایش که فلان کار را دارد ، یا اینجا کاشی میخواهد ، طرح تفصیلی رو باید به اون بگویی نباید وقتت صرف کنی برای تبیین تفصیلی به کسی که آمده نشسته تو سالن انتظار میخواهد برنامه اجمالی را بشنود.
همین جابه جا کردن است یعنی اولویتها رو بهم زدن ، یعنی وقتها را اشتباه مدیریت کردن
اصل بعدی مبنای تنظیم برنامهها و اولویتها فعلیت تکالیف است ، تکلیف تناصح بالفعل شد؟ تکلیف تبیین پلن برای این فرد بالفعل شد یا نه؟ نه نشد هنوز اراده نصرت نکرده ، آنجا یک تکلیف بالفعل دیگری داری و وقتت باید صرف آنجا بشود، وقت صرف این نباید بشود.
کسی که در مرحله تبیین اجمالی است، تبیین تفصیلی برایش بکنم؟ خیر، وقت او نیست حالا نباید تفصیلی تبیین بکنی.
حالا اگر یک کسی شروع کرد نصرت کند، میخواست نصرت کند، نقشه گذاشته شده، وسط این نقشه ایشان سرخود اراده میکند که برود انجا خودش یک اتاق بسازد، میگوید من میخواهم نصرت کنم، در ساخت این بنا میخواهم کمک کنم! شما میروی انجا میگویی آقا شما باید در پلن ما کار کنی، توی پلن ولی باید کار کنی! همان طور که نقشه وجود دارد باید کار کنی.
آقای موسسه فرهنگی تو که میگویی من دارم نصرت خاص میکنم یعنی در ساخت این ساختمان میخواهم کمک کنم، تو نقشه را میدانی که الان این اتاقی که داری میزنی اولاً داخل نقشه هست یا نه؟ ثانیاَ الان وقت احداث این اتاق هست یا نه؟ تو این اتاق را اینجا داری میسازی من اتاق پشتی را چطوری بسازم؟ جلوی راه اتاق پشتی را بستی. یا اصلاً این چنین اتاقی در نقشه نبوده حالا به فرض که درست تشخیص دادی و همچنین اتاقی بوده است اصلا وقت ساختش هست یا نه ، روی طبقه دو داری کار میکنی در حالی طبقه یک را نساختند؟!
نصرت خاص زمانی متمشی میشود که شما پلنش را بدانی، تو که میگویی من کارم گچ کاری است و الان داری گچ کاری میکنی میدونستی لوله خورطومیها (سیم برق) را نذاشتن [و تو داری دیوار را با گچ میپوشانی و دیگر نمیشود سیمهای برق را درونش گذاشت مگر اینکه دوباره اینها را بکنیم تو] داری کار رو سخت تر میکنی. یکی باید بیاد اینها را کلا بتراشد لوله خرطومیبرق رو بگذارد. تو که داری گچ کاری میکنی، پرسیدی وقتش کی هست؟ آقایانی که کار فرهنگی میکنید و نصرت عام رو الحمدالله بوسیدید گذاشتید کنار، و مدعی هستید نصرت خاص میخواهید بکنید! نصرت خاص شما داخل پلن هست؟ چه بسا الان شب عملیات هست، سکوت رادیویی دادند، این مارش را داخل بوق و کرنا کرده دارند مارش پخش میکنند، مارش پخش کردن حسن ذاتی دارد؟ یا حرمت ذاتی دارد؟ اگر در برنامه باشد درست است خارج برنامه باشد حرام است. کجاست نصرت عام؟ این نصرت خاص شما نسبتش با ولی کجاست؟
میگوییم نسبتش را با ولی تعریف کن تا بفهمی کار تو نصرت خاص هست یا نه؟ اینجا معلوم میشود.
یاعلی بسم الله، موسسات بیان وسط این صحنه ی رزم و تبیین، دفاع کنند از پلن و برنامه خودشان و نقشه ی ولی، بگویند کجای کار هستند؟
بدانید که نصرت خاص ولی کجاست؟ بعضی افراد را من دیدم در صحنهی فرهنگی کشور که رفتند به سمت این ، میگویند: برنامهی ولی را باید دانست، این حرف خوب است، اصل این داستان خیلی مهم است من کم دیدم کسی به این سبک ولی در گفتگویی که با خودشان داشتم یک خطای راهبردی برای من روشن شد-شما یادتان هست که اونجا نه پله داشتید تو اون برنامه دیگه- مثلاً میگویند: که مثلا در زمان جنگ امام گفته که جنگ در راس اموره پس همه باید همین کار را بکنند و در هر عصری یک پلن داریم ، زمان حضرت صادق پلن علم است ، زمان امام دیگر پلن دیگر.
گفتم این خطاست. تنها یک تکلیف است که مشخصاً هیچوقت از فعلیت نمیافتد آن هم حفظ اسلام است آن تکلیف هیچ وقت از فعلیت نمیافتد بقیه تکالیف تابع شرایط اند. بعد حالا تابع شرایط اند لایه بندی دارد با همان مقیاس نُه لایه که همزمان ولی دارد جبهه را پیش میبرد. در تقابل با طاغوت هم دارد صحنه را پیش میبرد. آیا وقت که ولی دارد در هویزه کار را پیش میبرد جنگ در کردستان خطاست؟ یا صحنه متفاوت است؟ وقتی جنگ فرهنگی است جنگ در حوزه تامین معیشت مردم خطاست؟ صحنه فرق دارد. وقتی حنگ اقتصادی است یعنی حاج قاسم از سوریه باید برگردد کار اقتصادی کند؟
حال چه چیزی وقت میگیرد، این که دوباره همه ی دستگاه ذهن خودمان را الان دوباره بخواهیم ارنج کنیم آقای خویی برگردد تمام مواردی که استنباط کرده بود را بر اساس این تغییر مبنا دوباره منظم کند ، فلانی برگردد تمام علومیکه بر اساس این پیش فرض درست کرده بود را دوباره منظم کند. مانند مبنای اسناد کامل الزیارات که این نکته درموردشان هست که آقای خویی آخرای عمرشان به یک جمع بندی رسیدند و همه نتایج کار را دوباره تغییر دادند.
من برگردم تمام برنامه ی فرهنگی و ساختارهایی که چیده بودم را بر اساس این مبنا اصلاح کنم ، این ممکن است سخت باشد یا برای بعضی گران تمام بشود ، که خدایی نکرده اینها رو از وادی نصرت بکشاند بیرون اون چاه است که باید پر کنیم.[۷]
منفعتش مانع میشود، این میشود که حضرت که ظهور میکند میگویند که یا اباصالح ، آن عالم و آن فعال فرهنگی میگویند یا اباصالح ارجع انا نکفیک بامه جدک- به فرض که سند درست باشد-
میگوید ما برنامه ریخته بودیم برای اصلاح جهان، ما پلن داشتیم، چی شد، شما آمدید برنامه ی ما به هم ریخته شد ما در حال کار کردن بودیم تازه روی دور افتاده بودیم، چرا شما آمدید؟!
نگاه کن چقدر جذب کردیم چقدر اثر دارد میدهد یا اباصالح ارجع انا نکفیک بامه جدک! وقتی برنامه ات در عرض معصوم باشد این اتفاق میافتد، وقتی خیلی بزرگ شدی هزینه برگشتنت سخت میشود.
فکر میکردی مشهد سمت گردنه ی حیران است به گاز رفتی میخواستی بری مشهد رفتی این طرف بعد یه کسی میگوید آقا فکر کنم این دارد اشتباه میرود. نمیفهمد، اگر به او بگویم خیلی احساس سرشکستگی میکند. میگویم آقا بگو تا دیر نشده ولی او نمیگوید ملاحظه میکند، آقا هر وقت میگوید آن فرد همان اول میزند بر سر خودش، بعد میگوید آقا خدا خیرت بدهد آقا اگر ما صد کیلومتر دیگر میرفتیم که خسارت بیشتر بود.
دیدی اینکه پشت به قبله ایستاده تا الله اکبر میگوید همه حاضرند به او بگویند ، ولی دو رکعت یا سه رکعت که خواند بقیه رویشان نمیشود که به ایشان بگویند پشت به قبله ایستادی میگی ولش کن دیگه بذار کار خودش رو بکند.
بعضی وقتها این موسسات ، مجموعههای فرهنگی اینقدر داغند وسط کار … میگوییم عمو، آقا مسیر این طرف است.
این لایه پلن ولی است ، که دارد این صحنه را پیش میبرد، در تقابل با طاغوت هم دارد صحنه را پیش میبرد. ایا وقتی ولی دارد در محور هویزه جنگ میکند ، جنگ در محور کردستان بکنیم این خطاست؟
وقتی ولی دارد جنگ نظامیمیکند ، جنگ در محور مثلا خرید زیرساختهای معیشتی مردم خطاست؟ جنگ فرهنگی خطاست؟ مقابله فرهنگی خطاست ؟ مقابله یعنی دفاع فرهنگی ..
پلن فرق دارد ، وقتی حضرت آقا دارد میگوید امروز جنگ اقتصادی هست یعنی حاج قاسم باید از سوریه بیاید برود جنگ اقتصادی کند؟
ولو اینکه اقتصاد اولویت دارد ، هزاربار آقا گفته فرهنگ اولویت اول است ولی الان اقتصاد فعلیت دارد ، آیا یعنی اینکه همه ی آنها باید ول کنند بیایند اینجا
من حرفم اینست که آن آقایانی که در وسط میدان نصرت خاص هستند جانمایی بکنند خودشان را
این هم میشود همان ، حالا ما هم یک سری طلبه داریم یک کاری میکنیم ، یک تکلیفی گذاشتند گردنمان ، ما جانمایی کردیم ، درسمان ، وقتمان ، کارفرهنگیمان ، مبلغ جهدمان کجای داستان بود
حالا این وسط من بروم نجوم هم یاد بگیرم ، فلان چیز رو هم یاد بگیرم ، خیلی خوب است علم هست. اطلبوا العلم من …
اینها مصائب فضای نصرت است که وظایف ما را تغییر میدهد.
صلوات/.
[۱] کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۸۴، اسلامیة.
[۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳ ، سید رضی.
[۳] وقال علیه السلام لِبَعْضَ أصحابِهِ : لاَ تَجْعَلَنَّ أَكْثَرَ شُغْلِکَ بِأَهْلِکَ وَوَلَدِکَ: فَإِنْ يَكُنْ أَهْلُکَ وَوَلَدُکَ أَوْلِيَاءَ اللّهِ، فَإِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَوْلِيَاءَهُ،وَإِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللّهِ، فَمَا هَمُّکَ وَشُغْلُکَ بِأَعْدَاءِ اللّهِ!؟ حکمت ۳۵۲ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : بيشترين دل مشغولى خود را به خانواده و فرزندان (و تأمين زندگى آنها) اختصاص مده، زيرا اگر آنها از دوستان خدا باشند خدا دوستان خود را تنها نمى گذارد و اگر از دشمنان خدا هستند چرا همّ خود را صرف دشمنان خدا مى كنى؟!
[۴] سوره مائده آیه ۱۰۹
[۵] سوره قصص آیه ۶۵
[۶] وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ ﴿٩٢﴾
و نیز بر کسانی که هنگامی که نزد تو آمدند تا آنان را [برای رفتن به سوی نبرد] سوار مرکبی کنی، گفتی: [به سبب نبود امکانات] بر مرکبی دسترسی ندارم تا شما را به جهاد برم، هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست؛ [از نزد تو] بازگشتند در حالی که به خاطر غصه و اندوه از دیدگانشان اشک می ریخت که چرا چیزی نمییابند تا [در نبرد با دشمنان] هزینه کنند. (۹۲)
[۷] اشاره به اقدام یکی از علما که قبل از بیان فتوا در باب حکم چاهی که نجس شده بود اول چاه منزلش را پرکرد و بعد فتوا داد تا منفعت شخصی خودش در فتوای او اثر نکند.